عمومی

روزی که «محمدرضا»، گور پهلوی را کند

شاید 43 سال پس از فروپاشی خاندان پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، نخبگان و مورخان مقاله توهین آمیز «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را در روزنامه اطلاعات در 17 دی 1335 منتشر کردند. تشدید انقلاب یک احساسات مردمی علیه خاندان پهلوی بود.

به گزارش مجله خانواده، روزنامه «فرهیختگان» در ادامه می نویسد: دو روز پس از انتشار این مقاله، قیام ۱۹ دی رخ داد و پس از آن خاندان پهلوی با موجی از تظاهرات ۴۰ شهید در شهرهای مختلف ایران مواجه شد. بالاخره 1 سال و 10 روز بعد. انتشار مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» از کشور گریخت و زمینه تحول در نظام سیاسی ایران را فراهم کرد. این مقاله، جنبش مذهبی را متهم به همکاری با کمونیست‌های چپ علیه انقلاب سفید و اصلاحات ارضی شاه و متهم کردن امام خمینی به رهبری مذهبی مردم می‌دانست.

از روزی که این مقاله در روزنامه اطلاعات منتشر شد، درباره نویسنده آن احمد رشیدی مطلق که فردی جعلی و شخص دیگری بسیار تیزبین و توهین آمیز است صحبت های زیادی شده است. شخص. این گمانه زنی ها پس از پیروزی انقلاب به اوج خود رسید و هم مقامات حکومت پهلوی و هم کارکنان روزنامه اطلاعات وقت درباره نویسنده این مقاله اظهار نظر کردند.

امروز می خواهم در مورد دو شخصیت کلیدی که در این زمینه نقش داشتند، نظر بدهم. اولین نفر احمد احرار سردبیر سابق روزنامه اطلاعات بود که در دسامبر 1956 در این روزنامه کار می کرد. احرار در تاریخ 30 بهمن 57 یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نحوه رسیدن این مطلب به اطلاع را نوشت و این مطلب منتشر خواهد شد و برای اولین بار جزئیات را ارائه می کنیم. از روزهای قبل و پیشینه نگارش آن در دربار پهلوی.

دوم، از 1955 تا 1957، داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی و دبیر کل حزب رستاخیز دولتی. پس از پیروزی انقلاب از همایون به عنوان نویسنده یا نویسنده مقاله توهین آمیز علیه امام خمینی در روزنامه اطلاعات نام برده شد. همایون در سلسله گفت و گوهای زیر گروه تاریخ شفاهی و تجسمی ایران با یک پهلوی در این باره صحبت کرده و مصاحبه ای نیز انجام داده است. در ادامه این داستان را از روی این دو کلمه می خوانیم.

احمد رشیدی یک شاه مطلق بود

احمد احرار سردبیر سابق روزنامه اطلاعات / 29 بهمن 57 / روزنامه اطلاعات

عصر چهارشنبه 13 آذر 77 در دفتر مدیر اطلاعات جلسه داشتیم.دیدار اواخر سال احمد شهیدی [سردبیر وقت اطلاعات] او به من گفت که ما شخصاً باید درباره آن صحبت کنیم. وقتی جلسه تمام شد، در دفترم منتظر شما هستم. جلسه تمام شد و من به دفتر آقای شهیدی رفتم. شهیدی در حال گفتگو با یکی از کارمندان خارجی «ژورنال دو تهران» بود. به محض اینکه نشستم، مقاله ای که برایم تایپ شده بود را خواند و نظر داد. تابلوی «احمد رشیدی موتورگ» در بالای مقاله با خودکار نوشته شده بود، اما مطالبی که ساواک به عنوان مقاله ایجاد کرده و به روزنامه ارسال کرده، شکل خاصی دارد، نوع کاغذ، نحوه نوشتن، هر با تجربه. روزنامه نگار، مانند نحوه وارد کردن مطالب، می تواند به راحتی یک نام تجاری نامرئی را تشخیص دهد. صفحه اول مقاله را خواندم. کلیشه ای بود که در آن زمان همه ما به خواندن و شنیدن آن عادت کرده بودیم، مثل «شاه و انقلاب ملی»، «اتحاد نامقدس سرخ و سیاه»، «چارچوب» و «جامع». “قوانین” و غیره من آدم خسته کننده ای هستم. به جای خواندن ادامه آن، آن را روی میز شهیدی گذاشت و گفت: این مزخرف است، تازه نیست. شهیدی گفت بقیه را می خواند. وقتی چرت ناگهان شکست، صفحه سوم نیمه پر شد! از آن زمان به بعد دیدم نویسنده به اصطلاح منبر به صحرای کربلا فرار می کند و با رکیک ترین الفاظ و عبارات یواشکی به آیت الله العظمی خمینی اهانت می کند. چگونه بگویم! پشتم واقعا میلرزید از پانزدهم سال 1342 که امام خمینی (ره) دستگیر شد، طبق تجهیزات دولتی هر از چند گاهی مطالبی برای ایشان منتشر می شد، اما چنین لحن و زبانی کاملاً بی سابقه بود. به شهید گفتم: «اینها دیوانه اند!» مگر می شود چنین مطلبی را منتشر کرد؟ گفت دو روز پیش فرستادند و مدعی شدند به زودی منتشر خواهد شد. البته موافق نبودم اما فشار زیادی به ما می آورند پس باید با هم راهی برای فرار پیدا کنیم. گفتم: “این جور چیزها معمولاً از مغز به پوشه یک پوشه احمقانه سرازیر می شود. وگرنه هر کسی که فضای عقل در سر دارد به راحتی می تواند بفهمد که این دیوانه است. من می توانم این کار را انجام دهم.” به نظر من شما باید با وزیر اطلاعات صحبت کنید و عواقب این حماقت را بدانید.هر چه هست [داریوش] همایون (وزیر اطلاعات وقت) روزنامه نگار است و از این طریق تشخیص می دهد.» شهیدی گفت: «خدا پدرت را بیامرزد. این مقاله از دفتر همایو ارسال شده است.» با این وجود، هم من و هم شهیدی، داریوش همایون در ایجاد چنین مقاله ای نقش داشتیم و او عمدی بود یا عمدی، نمی توانستم تصور کنم بخواهم آن را منتشر کنم. گمان می رود این مقاله توسط ساواک ساخته شده و توسط همایون به عنوان «اطلاعات» ارسال شده است. همایون حواسش نبود یا نمی خواست درباره ساواک صحبت کند. لذا بعد از صحبت آقای شهیدی با همایون و آگاه ساختن ایشان از حساسیت موضوع، خود ایشان می خواستند به عنوان وزیر اطلاعات خدمت کنند و روزنامه منتشر کنند.

صبح روز بعد [پنجشنبه، ۱۵ دی] من در خانه بودم … تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم. آن طرف سیم، در تماس تلفنی با داریوش همایون، فقط نصیحت و نصیحت و رحمت حاصل شد، جز مرد گوشه گیر و مجروح و مظلوم، صدای خشم به گوشم رسید. وزیر آب پس از شنیدن سخنان آقای شهیدی برای لحظاتی با آرامش کامل، از جا پرید و گفت: “آقای شهیدی! من این بار به شما پاسخی نمی دهم، اما دیگر از شما نمی شنوم… حامیان خمینی کی آمدند؟ “می دانم این نامه باید در اطلاعات گنجانده شود و به قول شما اگر اطلاعات گم شود … به جهنم می رود، رفته است!” می دانستم که شهید در آن لحظه چگونه بود و چگونه بود. داشت فکر می کردداریوش همایون از اعضای ساده بخش فنی بود، بنابراین من او را قانع کردم. [روزنامه] “اطلاعات” به یاد می آورد … و در بحبوحه مبارزات اعراب و اسرائیل، زمانی که اسرائیلی ها به دنبال دوست وفادار خود در رسانه ها می گشتند، مترجم سرویس خارجی شد.. و او به اسرائیل دعوت شد و سپس … او راه را ادامه داد و اصحاب رسانه شد … و با داماد خانواده زاهدی … و … به هر حال عمیقاً با وجود بودن. با پوزش از گفتگو با داریوش همایون، او به تلاش خود برای یافتن راه فرار ادامه داد. پس از مشورت با او، فکر کردم از طریق نخست وزیر می توانم کاری انجام دهم. این بار فرهاد مسعودی کارگردان «اطلاعات» بود که حوالی ظهر پنجشنبه بود. [جمشید] معلم، [نخست‌وزیر وقت] زنگ زد و عنوان را نوشت. معلم پاسخ داد که او جریان را درک نمی کند. من با وزیر اطلاعات صحبت می کنم و نتیجه را به شما می گویم. پانزده دقیقه بعد از نخست وزیری، یک سازمان اطلاعاتی تماس گرفتند و گفتند طبق گفته وزیر اطلاعات عمل کنید!وزارت اطلاعات بلافاصله دستور ثانویه نخست وزیر را صادر کرد، «شنبه گفتند. [۱۷ دی] من باید مقاله را در اطلاعات ببینم وگرنه یکشنبه روزنامه خارجی به این نام وجود ندارد!» مجبور شدم تسلیم شوم. روز شنبه روزنامه اطلاعات با امضای «احمد رشیدی مطلق» منتشر شد. هیئت تحریریه به عنوان آخرین راه، مقالاتی را برای جلب توجه ستون های خوانندگان و تماشاگران قرار داد، اما ساعتی پس از انتشار روزنامه طوفان آغاز شد.

از روزی که مقاله جعلی منتشر شد، بسیاری دو سوال پرسیده اند. 1. مقاله کجا و چگونه ایجاد شد؟ 2-هدف از انتشار مقاله چه بود؟ اما پاسخ: «احمد رشیدی مطلق» کاملاً جعلی بود. متن مقاله توسط دو نویسنده تهیه شد که یکی از آنها گهگاه برای شاه سخنرانی می کرد و با یکی از مشاوران نزدیک هویدا در دیوان عدالت همکاری می کرد و متن بلافاصله توسط شالیزار هویدا بررسی شد. این مقاله قبلاً در یک جلسه محرمانه تصمیم گیری شده بود. وقتی نجف اشرف گزارش می دهد که آیت الله خمینی حکومت سلطنتی را نامشروع اعلام کرده و شاه تبعید شده و تصمیم به تحریم همه همکاری ها از جمله مالیات با دولت گرفته است، شاه موضوع را مطرح می کند، من با مشاور امنیتی او ملاقات کردم. او ناراحت شد و تاکید کرد که پرونده خمینی و حامیانش باید به هر قیمتی خاتمه یابد. در چنین مواقعی، شاه مراسم خاصی داشت و مشاورش بارها می‌پرسید: «ماهی‌ها باید امواج مصنوعی ایجاد کنند و به سطح آب بیاورند و سپس همه را به تور بیندازند!» “” شاه تصمیم گرفت این بار نیز از همین تاکتیک استفاده کند. به اصطلاح مقاله را ابزاری مناسب برای تحریک محیط و برانگیختن خشم مردم می دانستند و رئوس مطالب را به وضوح از سوی شاه دستور داده بود که بر اساس آن مقاله باشد. بنابراین اینکه انتشار یادداشت جعلی اقدامی ناشیانه باشد و دستگاه به نتیجه توجه نکرده باشد، صحیح نیست. همایون راست می گفت ما می دانیم داریم چه کار می کنیم. فردای انتشار این یادداشت و شروع شورش، داریوش همایون به شخصی گفت: وقتی دو سر با هم برخورد کنند، سر قوی تر کمی درد می کند، اما یکی می شکند. «تا چند هفته نام خمینی به گوش هیچکس نمی رسد!» اما به قول خودش معلم از این موضوع خبر نداشت تا اینکه مدیر اطلاعات با او تماس گرفت. در کل شاه سیام را معلم سیاسی نمی دانست. شاه جمشید آموزگار را فردی تکنوکرات، مدیری منظم، دقیق و پرتلاش می دانست. از این رو، هنگامی که نیاز به تغییر کابینه بود، شاه وزیر عدلیه را به حبیده منصوب کرد و مسائل سیاسی و اجتماعی را بر بدنه دربار متمرکز کرد و تصمیم گرفت که این مسائل در زمان حبیده همچنان حل شود. بری هوبیدا به مشاور خود دستور داد تا بر اساس یادداشت هایی که در اختیار داشت، مقاله ای جعلی تهیه کند. این مقاله طبق دستورات ذکر شده ایجاد شد و به وضوح مورد توجه شاه قرار گرفت.اگرچه در دفترچه یادداشت است [اولیه شاه] در مورد آیت الله خمینی چه مسائلی را باید بیان کرد. «مشخص نیست؟» به ناچار مقاله مجدداً برای نویسنده ارسال شد تا نکته مورد نظر، یعنی همان توهین صریح درج شود.متن تهیه شده برای دومین بار به تصویب شاه رسید و به امضای «احمد رشیدی مترق» در روزنامه رسید. [اطلاعات] منتشر شده است.شاه در آن مقاله پرونده را می خواست [امام] خمینی را ببندید، اما پرونده او را در همان مقاله بسته اید.

پادشاه دستور داد، مامور به وضوح نوشت

در سال 1956، داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی پهلوی، در مصاحبه ای پس از سلسله گفتگوهای دفتر تاریخ شفاهی و تصویری ایران با مردان پهلوی، مقاله معروف «ایران و سرخ و سیاه. «استعمار» و نویسنده آن را نوشت: او گفت در اسرع وقت مقاله ای در یکی از روزنامه ها منتشر شده است. من آن روز و روز بعد در کنوانسیون حزب رستاخیز شرکت کردم و ریاست کمیته قانونگذاری را بر عهده داشتم.من قصد داشتم اساسنامه را از این طریق تغییر دهم [جمشید] معلم می تواند دوباره دبیر کل باشد. وقتی علی غفاری، رئیس دفتر هویدا آمد و یک پاکت بزرگ سفید را به دستم داد، من خیلی مشغول صحبت با یکی دو نفر بودم.یک پاکت به من داد و گفت همان وزیر دربار است [هویدا] آنها گفتند. با حواس‌پرتی‌ها و مشکلات کنگره، این را رها کردم و دیدم که خیلی بد خواهد بود. علی باستانی گزارشگر اطلاعات که دوست صمیمی من هم هست را آنجا دیدم. یک پاکت به او دادم. برچسب پاکت را هم برداشتم. یعنی پاکت را گرفتم و مقاله را به او دادم».

همایون در این مصاحبه عنوان می کند که متن مقاله را نخوانده و بدون بازکردن پاکت آن را به دست علی باستانی داده و برای روزنامه اطلاعات ارسال کرده است. پس از ورود مقاله به روزنامه اطلاعات، احمد شهیدی سردبیر اطلاعات با وی تماس گرفت تا راهی برای جلوگیری از انتشار مقاله بیابد. همایون می گوید: «احمد شهیدی زنگ زد، این چه حرفی است، این مقاله حمله می کند [آیت‌الله] خمینی خیلی بد است و اینها. گفتم نفهمیدم نخوندم ولی چیکار کنم! ?? گفتند منتشر می شود. چرا آخرش گفتی ما؟ چی گفتم؟ او گفت آنها حمله کردند و اگر ما این مقاله را منتشر کنیم به دفتر ما در کام حمله کرده و آتش می زنند. بالاخره گفتم یکی باید این را چاپ کند، حالا به شما می دهیم. از همه روزنامه ها بیشتر لذت بردید. اطلاعات واقعا قوی بود. گفت به هر حال باید چاپ شود. من تهیه نکردم او عصبانی و ناراحت بود، اما واقعاً کاری از دستش بر نمی آمد. او باید روزنامه منتشر می کرد.

همایون نویسنده اصلی متن مقاله را شاه می داند و می گوید:[آیت‌الله] خمینی بیانیه ای صادر کرد و به شدت به شاه حمله کرد و همانطور که گفتم شاه نسبت به انتقاد و حمله به او حساس بود.به عنوان مثال، اگر روزنامه ای در ابیجان و سی مثلاً عاج چیزی برای او می نوشت، روزنامه آیندگان می نوشت. [متعلق به حزب حکومتی رستاخیز] او به او پاسخ داد. پاسخ ها توسط ساواک یا وزارت اطلاعات ایجاد، ارسال و چاپ می شد. چنین فضایی بود. وقتی این انتقاد مستقیم به او وارد شد بسیار عصبانی شد.به حبیده و نصیری [رئیس ساواک] به من گفتند به این حمله کن. هویدا یک نشست خبری داشت که از نخست وزیری به دادگاه منتقل شد و فرهاد نیکوخواه هم رئیس این نشست بود و نشست خبری هویدا را برگزار کرد. دستور داد کسی را بیابید و مقاله ای را که شاه گفت تهیه کنید.

انتهای پیام/

دکمه بازگشت به بالا