معرفی و دانلود کتاب pdf چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟
کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ داستانی زیبا به قلم دکتر اسپنسر جانسون است؛ این اثر پرفروش، داستان زندگی انسانها را در قالب یک قصه بیان میکند. پنیری که شخصیتهای کتاب در جستجوی آن هستند، اهداف زندگیست؛ سوال این است: چگونه میتوان پنیرهای بیشتری به دست آورد؟
درباره کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟
فرقی نمیکند کودکی پنج ساله باشیم، یا انسانی بالغ. همهی ما در برابر قصه به یک اندازه تاثیرپذیریم. به همین دلیل است که انسانهای هوشمند، همیشه از داستانها و حکایتها برای آموزش مفاهیم مهم استفاده میکنند؛ دکتر اسپنسر جانسون (Spencer Johnson) یکی از همین انسانهای زیرک است. او در کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ (Who Moved My Cheese) برخی از عمیقترین آموزهها را در قالب یک قصهی شیرین و خواندنی بیان کرده است.
کتاب چهار شخصیت دارد. دو موش به نامهای اسنیف و اسکاری، و دو آدم کوچولو با اسامیِ هم و هاو. این چهار شخصیت همگی در هزارتویی پر پیچ و خم زندگی میکنند؛ غذای اصلی آنها پنیر است. اما هر کدام از آنها روشی متفاوت در جستجوی پنیر دارند. موشها که ساختار مغزی سادهای دارند، سعی میکنند بیشتر از غریزهشان برای پیدا کردن پنیر استفاده کنند. اما آدمها که با وجود قامت ریزه و کوچکشان، از مغزی بسیار پیچیدهتر از مغز موشها برخوردارند، در مسیر جستجوی پنیر، از باورها و افکاری استفاده میکنند که هیچ موشی تا به حال به فکرش نیفتاده.
با این حال، این موضوع به این معنی نیست که هم و هاو، بیشتر از اسنیف و اسکاری پنیر به چنگ میآورند. راز پیدا کردن پنیرهای خوب و خوشمزه، در ساختار مغزی پیچیده نیست…
دکتر جانسون در این کتاب، به زیبایی نشان میدهد که چگونه تغییراتی بزرگ در زندگی، بی آنکه آدم انتظارش را داشته باشد، از راه میرسند و بسیاری ازبرنامهها و نقشههای قبلی را به باد میدهند. او با قصهی موشها و آدمهایش، یادمان میدهد که چگونه باید در برابر این تغییرات منعطف باشیم و خودمان را برای هر شرایطی آماده کنیم.
لینک دانلود کتاب شعر
شخصیت های داستان کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟
بازیگران این داستان، ۴ نفر موجود کوچک و عجیب اند. ۲ موش معمولی و ۲ آدم کوچولو، که از هوش بیشتری نسبت به موشها برخوردارند. اتصال جالب داستان این است که هم موشها و هم آدم کوچولو ها غذایشان پنیر است و هر روز به دنبال پنیر می روند. از طرف دیگر موشها پنیری ساده میخورند و آدم ها به پنیری دیگر علاقه دارند، و خلاصه هیچ وقت موشها و آدمها با هم بر سر یک پنیر دعوا نمی کنند.
داستان کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟
یک روز دست روزگار در قسمتی از این مسیر تو در تو دو تکه بزرگ پنیر، یکی برای موشها و یکی برای آدمها قرار داد. معلوم نیست این پنیر را چه کسی آنچا گذاشته، اما چیزی که معلوم است این هست که دو تکه پنیر بزرگ آنجاست! پنیری که روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم همانجا بود. بالاخره موشها و آدمها این پنیرهای بزرگ را پیدا میکنند و نوبت به دیدن عکسالعمل های موش ها و آدم ها در این داستان میرسد…
بالاخره روزی پنیر غیب می شود. موشها و آدمها به همان منطقه همیشگی میروند و میبینند از پنیر خبری نیست. اما موشها که مغزی سادهتر دارند، الگوی «اینجا همیشه پنیر خواهد بود» را درک نکرده بودند و برای همین فوراً مسیر جدیدی را برای پیدا کردن پنیر جدید از پیش گرفتند.
موشها تغییر کردند. وقتی شرایط متفاوت شد، آنها هم مطابق با آن عوض شدند. اما آدمها اینطور نبودند. آنها مدتها غصه خوردند و اصلاً باورشان نمیشد.
آدمها به دلیل هوش بیشتر، مساله را پیچیدهتر میکردند. احتمالات زیادی را در نظر میگرفتند: “شاید کسی پنیر ما را برداشته و فردا آن را بیاورد، شاید پنیر در همین نزدیکیها باشد، شاید پنیر را پشت دیوارها گذاشتهاند، شاید دارند کمی سربه سرمان میگذارند، و شاید….”.
ارتباط شخصیت های کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟ با انسانها
چهار شخصیت در کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد نشان دهنده قسمت های ساده و پیچیده درون ما بدون توجه به سن ، جنسیت ، نژاد یا ملیت می باشد. هر کسی از ما مانند یکی از این شخصیت ها هستیم به عنوان مثال :
- به سرعت تصمیم می گیریم و وارد عمل می شویم ،
- اهل ریسک و ایجاد تغییرات نیستیم ودر برابر تغییرات مقاومت می کنیم ،
- شرایط ما را به طرف چیز بهتری راهنمایی می کند
- و یا از آن دسته افرادی هستیم که تغییرات را زود احساس می کنیم .
پنیر آن چیزی است که می خواهیم در زندگی داشته باشیم مانند پول ، رابطه ، شغل ، سلامتی ، آزادی و …
نقطه مشترک کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟
نقطه مشترک کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد این است که درست است که هر کدام از ما مانند این شخصیت ها عمل می کنیم اما می توانیم با هر شخصیتی که داریم با پیدا کردن راه صحیح از هزار راه ممکن به موفقیت برسیم و اهداف خود را محقق کنیم با به کار بردن نکات ذکر شده در کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد می توانیم علاوه بر آشنایی با شناخت شخصیت خود و دیگران راه های رسیدن به اهداف خود را بشناسیم پس دانلود این کتاب را از دست ندهید
داستانی در پس پرده
بسیار مشتاقم که داستانی را برای شما بازگو کنم که در پس داستان « چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » وجود دارد، چرا که این کتاب در حال حاضر چاپ شده و در دسترس همه قرار دارد تا آن را بخوانیم و از آن لذت ببریم و در استفاده از آن با دیگران سهیم شویم.
این داستانی است که من مدتها پیش از آن که کتاب « مدیر یک دقیقهای » را به همراه اسپنسر جانسون بنویسم، آن را از زبان او شنیده و انتظار چاپ آن را داشتم. با خود میاندیشیدم که این داستان چقدر زیباست و تا چه حد میتواند سودمند باشد.
« چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » داستانی است دربارهی تغییراتی که در یک هزارتو ( ماز ) رخ میدهد. جایی که چهار شخصیت جالب در جستجوی پنیر هستند. پنیر استعاره است برای آنچه که ما میخواهیم در زندگی داشته باشیم. اعم از یک شغل، یک رابطه، پول، خانهای بزرگ، آزادی، سلامتی، آگاهی، آرامش روحی یا حتی ورزشی مانند دو یا بازی گلف.
هر یک از ما در مورد پنیر خود نظر خاصی داریم و در پی آن هستیم، زیرا معتقدیم اگر آن را به دست آوریم راضی میشویم.
اغلب به آن دل بستهایم و اگر آن را از دست بدهیم یا کسی آن را از ما بگیرد ضربهی تکان دهندهای به ما وارد میآید.
در این داستان، « هزارتو » نشانهی جایی است که شما در آن برای رسیدن به اهداف خود وقت میگذرانید: این میتواند سازمانی باشد که در آن کار میکنید، اجتماعی باشد که در آن زندگی میکنید، یا رابطههایی که در زندگی با دیگران دارید.
من داستان پنیر را که شما در صدد خواندن آن هستید در سراسر دنیا بارها در سخنرانیهایم گفتهام و به کرّات از افراد شنیدهام که چه تأثیری در زندگی آنها داشته است. میخواهید باور کنید یا نه، ا ین داستان کوچک تاکنون باعث نجات بسیاری از شغلها، ازدواجها و زندگیها شده است.
یکی از این مثالهای واقعی متعلق به “چارلی جونز”، گویندهی برجستهی تلویزیون ان.بی.سی. است. او اعلام داشت که شنیدن “داستان چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟” موجب نجات حرفهی او شده است. او گویندهای منحصر به فرد است. اما اصولی که او آموخت میتواند برای هر کسی مورد استفاده باشد. این است آنچه که اتفاق افتاد چارلی در بازیهای المپیک گذشته توانسته بود به خوبی از پسِ مسئولیت گزارش مسابقات دو و میدانی برآید.
وقتی رئیسش به او گفت از گزارشگری این مسابقات معزول شده و برای المپیکهای بعدی او را به بخش شنا و غواصی انتقال داده است، غافلگیر و ناراحت، و به این علت که به خوبی با این ورزشها آشنا نبود مستأصل شد او احساس میکرد از او قدردانی نشده و از این موضوع عصبانی بود. میگفت: احساس میکردم این عمل منصفانه نیست و عصبانیت رفته رفته روی هر کاری که انجام میدادم تأثیر میگذاشت.
بعدها او داستان « چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » را شنید.
میگفت که پس از شنیدن آن به خودش خندیده و طرز فکر و روش خود را در برخود با این موضوع تغییر داده است. او پی برد که رئیسش فقط “پنیر او را جابجا کرده”، بنابراین، خودش را با آن شرایط هماهنگ کرد. دو ورزش جدید را یاد گرفت، و در این جریان فهمید که انجام دادن کاری جدید به او احساس جوانی بخشیده است. چندی نگذشت که رئیسش به وضع و انرژی جدید او پی برد و به زودی کارهای بهتری به او محول کرد.
از آن پس موفقیتهای بزرگتری به دست آورد، تا جایی که به عنوان یکی از مشهورترین مجریان فوتبال در تالار گزارشگران فوتبال، بخشی را به او اختصاص دادند.
این تنها نمونهای است از آنچه من تا به حال از تأثیر این داستان بر زندگی کاری و عشقی افراد شنیدهام.
من آنقدر به قدرت این کتاب معتقدم که یک نسخه قبل از چاپ و انتشار آن را به بیشتر از دویست نفر که با شرکت ما کار میکنند دادم، چرا؟ زیرا شرکت کنت بلانچارد، همچون هر شرکت بزرگ دیگر، تنها به موفقیتهای فعلیاش فکر نمیکند و میخواهد همواره خود را در صحنهی رقابت و موفقیت حفظ کند.
پنیر ما دائماً در حال جابجا شدن است.
بر خلاف گذشته که ما دنبال کارمندانی مسئول و وفادار بودیم، امروزه به دنبال اشخاصی میگردیم که با انعطاف و نو اندیش باشند.
با این حال همانطور که میدانید، زندگی در محیطی که دائماً در حال تغییر است میتواند پر از فشار عصبی باشد مگر اینکه افراد دیدِ خود را نسبت به تغییر عوض کنند و بهتر بتوانند آن را درک نمایند.
منبع: www.thelibrarypk.com/poetry-books