یکی از گزارههایی که حتی طرفداران جمهوری اسلامی هم با احتیاط از تمامیت آن دفاع میکنند، کارآمدی جمهوری اسلامی است. کارآمدی به این معنا که شما به آنچه گفتهاید و خواستهاید رسیده باشید و بتوانید آرمانها و اهداف ذهنیتان را در واقعیت محقق کنید.
به گزارش مجله خانواده، درآستانه چهل و پنجمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، «محسن دوباشی» و «محسن دنیوی» در یادداشتی اشتراکی در کانال ایتای «عصر پیشرفت» نوشتند:
در این باره در زمانه جمهوری اسلامی ایران دو نکته قابل توجه است:
نکته اول: جمهوری اسلامی در خلا و شرایط ایزوله نبوده است ارزیابی میزان تحقق اهداف و خواستهها، باید متناسب با شرایط و میزان امکانات باشد. چه کسی گمان میکرد که به فاصله کوتاهی از پیروزی انقلاب، کام ملت با جنگی خانمانسوز تلخ شود و کشور با هزینه بسیار، هشت سال درگیر اتفاقی ناخواسته بشود؟ یا چه کسی از میزان دشمنی آمریکا و کشورهای اروپایی با ایران پس از انقلاب اسلامی برآوردی داشت؟
فارغ از تحریمهایی که از ابتدای انقلاب بوده و ادامه دارد و فارغ از تمام طراحیها و ترورها و فشارهای اقتصادی و سیاسی و برنامهریزی برای آسیب زدن به روح و روان ایرانیان از طریق رسانه و تولید اخبار و محتوا توسط تمام مخالفان و دشمنان جمهوری اسلامی و ایران، فقط تحریمهای دو دهه اخیر از میانه دهه ۸۰ تا الان برای نابودی هر ملتی در طول تاریخ کافی است و اگر ملت ایران هنوز پابرجاست، باید این ایستادگی و علل آن مورد تامل و مطالعه جدی قرار بگیرد و روشن شود که چطور و به چه دلیلی یک ملت در قرن بیست و یکم، حاضر است پای اهدافی متفاوت از آرمانهای اسناد جهانی و اهداف توسعه هزاره اینطور مقاومت کند و مجموع فشارهای بیرونی و مخالفتهای درونی را تحمل کند و اجازه ندهد این فشارها به حدی برسد که آن ملت دچار فروپاشی شده و نظام سیاسی دگرگون شود و یا درگیری و جنگ داخلی و شورشهای مداوم شکل بگیرد و یا حداقل یک دیکتاتوری خشن برای حفظ شرایط موجود ایجاد شود؟!
نکته دوم: جمهوری اسلامی ایران هر زمان چیزی را خواسته و عزم و اراده برای تحقق آن شکل گرفته، محقق کرده است این ادعا از خود انقلاب شروع میشود که ملت ایران علیرغم میل باطنی دو ابرقدرت شرق و غرب موفق شد پهلوی را به عنوان نظام همسو سرنگون کند و نظام سیاسی ایران را از دوست اسراییل به دشمن اول اسراییل تبدیل کند. بعد این ملت و نظام نوپای سیاسی آن تصمیم گرفتند که در جنگی نابرابر مقاومت کنند و کشور را حفظ کنند و موفق شدند با پیروزی از این نبرد بیرون بیایند.
در جهاد سازندگی و نهضت سوادآموزی هم باز میبینیم که چطور مردم و حاکمیت اراده کردند و خدمترسانی به روستاها با سرعتی غیرعادی محقق شد. به شکلی که در گزارش سال ۱۹۹۴ بانک جهانی، میزان خدمترسانی جهاد سازندگی به مردم روستاها را در سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷، سه برابر کل دوران پهلوی اول و دوم و انتهای قاجاریه میداند. موفقیت ملت و حاکمیت در رفع بیسوادی مطلق هم نمونه دیگری است.
حتی در زمینه کنترل جمعیت و کاهش نرخ رشد خیرهکننده دهه شصت هم وقتی مردم و نظام اراده کردند، یک رکورد جهانی ثبت شد. هرچند امروز درباره این تصمیم و اشتباه بودن آن بحثهای فراوانی مطرح است اما نکته تاکید این یادداشت بر درستی و نادرستی تصمیمات نیست، بلکه تاکید بر این است که مواقعی که جمهوری اسلامی، به عنوان محصول تجمیع اراده ملت ایران و حاکمیت و نخبگان، خواسته است کاری را انجام دهد، موفق بوده است.
اگر همین مسیر را در دهه هفتاد و پس از جنگ دنبال کنیم. شاهد خواهیم بود که مردم به آقای هاشمی رأی دادند تا سازندگی را تجربه کنند و این اتفاق رخ داد و درست یا غلط، اتفاق بزرگی در اواخر دهه ۶۰ تا نیمه دهه ۷۰ در مسیر ساخت کشور و آبادانی و ایجاد زیرساختها رقم خورد. در همان دوران از بین دهها انتخاب، دولت مستقر تصمیم میگیرد تا علیرغم کمبود بودجه و نبود امکانات و زیرساخت، وارد عرصه سازندگی شود و این خواسته مردم برای بازسازی کشور در دوران پس از جنگ محقق میشود.
بعد در شرایطی که آقای هاشمی و اطرافیان ایشان میخواستند در قدرت بمانند، ملت ایران آزادی سیاسی را طلب کرد و حماسه دوم خرداد را رقم زد و چه کسی میتواند انکار کند که جامعه ایران پیش و پس از دوم خرداد به لحاظ آزادیهای اجتماعی و سیاسی تغییر نکرد؟ در همان دوره دولت مردان به پشتوانه خواست ملت، تلاش در مسیر تحقق آزادی سیاسی را اولویت اول خود قرار میدهند و اتفاقی جدید را رقم میزنند.
در نیمه دهه ۸۰، مسئله عدالت برای مردم ایران اهمیت یافت و در جدال سیاسی عجیبی، بین کارکشتهترین سیاستمدار ایران یعنی مرحوم هاشمی و آقای احمدینژاد، مردم ایران در انتخاباتی که آقای خاتمی برگزار کرد و به نحوی آشکار در دور دوم انتخابات رای خود را به آقای هاشمی داد، احمدی نژاد را انتخاب کردند تا در مسیر بسط عدالت تلاش کند و چه کسی میتواند انکار کند که وضعیت عدالت در جامعه ایران، پیش و پس از دولت احمدینژاد تغییر نکرد؟
در ابتدای دهه ۹۰، ملت ایران خسته از فشار تحریمها و درگیریهای مداوم با آمریکا و همپیمانان اروپاییاش، گمان کرد که مذاکره و کاهش تنش با غرب، راه درست است و آقای روحانی را بر سر کار آورد و روحانی با محوریت دکتر ظریف به عنوان باتجربهترین دیپلمات غربزیسته ایرانی از قاجاریه تا الان، مذاکراتی طولانی با طرفهای غربی را از دولتهای پیشین تحویل گرفت و طولانیترین مذاکرات بینالمللی پس از جنگ دوم جهانی را رقم زد.
پس با این توصیفات، نمیتوان به راحتی جمهوری اسلامی ایران که از شکلگیری تا بقای آن در زمان حاضر، حاصل جمع اراده ملت ایران بوده است را ناکارآمد به معنای مطلق دانست و این افسانهای بیش نیست که در اثر تکرار رسانهای به باور عمومی نزدیک شده است.
این افسانه در عرصه های مختلف شکست خورده است. در عرصه صنعت و آبادانی در دولت هاشمی رفسنجانی، در عرصه آزادی سیاسی در دولت خاتمی، در عرصه خدمت رسانی و عدالت در دولت احمدی نژاد، در عرصه سیاست خارجی در دولت روحانی! آنچه را که دولتمردان به پشتوانه خواسته ملت اراده کردند را جامه عمل پوشاندند و آنچه که محقق نشد ناشی از عدم خواست و اراده دولتها و عدم تجمیع و تکمیل زنجیره مردم، حاکمیت و نخبگان جامعه ایران بوده است. در این مواقع که خواستههای محقق نشده، قدرت کارشکنی و فساد و ایجاد موانع عوامل داخلی و طراحیهای دشمنان بر اراده مردم و حاکمیت چربیده و آنچه خواستهایم به سرانجام نرسیده است.
البته موارد قابل توجهی از خواستههای مردم و حاکمیت و یا نخبگان به نقطه تلاقی و تجمیع ارادهها نمیرسد. به عبارت دیگر، مردم خواستهای دارند که حاکمیت همراهی نمیکند و یا حاکمیت اراده به انجام کاری دارد و مردم و نخبگان همراهی ندارند. در این موارد هم به طور طبیعی، کار به سرانجام نمیرسد و شاید بخشی از احساس ناکارآمدی ناشی از مرور همین موارد باشد. اما منظری که در این یادداشت مورد توجه و تاکید بود، مرور مواردی بود که این ارادهها تجمیع شده و رابطه مردم، حاکمیت و نخبگان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اجتماعی هم راستا شده و اتفاقات بزرگ رقم خورده است. موفقیتهایی که شاید زمان باید کمی بیشتر از آنها بگذرد تا بشود روایت بهتری از آن پیشرفتها و موفقیتها ارائه داد…
انتهای پیام