دانلود رمان عشق وحشی من pdf از مریم طاهری با لینک مستقـیم
نویسنده این رمان مریم طاهری مـیباشـد و در ژانرعاشقانه/اجتماعی نگارش شده است.
خلاصه رمان عشق وحشی من + لینک دانلود کتاب
ﭼﺎﯾﯽ ﻫﺎ رو رﯾﺨﺘﻢ ورﻓﺘﻢ ﺣﯿﺎت ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﺮدم ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﻋﻠﯽ ﮐﻪ رﺳﯿﺪ ﻧﻤﯿﺪوﻧﻢ ﭼﺮا ﻧﺎﺧﻮدآﮔﺎه ﺗﭙﺶ ﻗﻠﺒﻢ رﻓﺖ ﺑﺎﻻ ودﺳﺘﺎم ﻟﺮزﯾﺪ ﻋﻠﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ دﺳﺘﺎﻫﺎي ﻟﺮزون ﭼﺎﯾﯽ وﺑﺮداﺷﺖ. ﭼﻪ ﺗﻔﺎﻫﻤﯽ ﺗﻮي ﻟﺮزش دﺳﺘﻬﺎ داﺷﺘﯿﻢ ﮐﻨﺎر ﻋﺰﯾﺰ روي ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺣﺎج ﻣﺮﺗﻀﯽ ﮔﻔﺖ :ﻣﻬﺘﺎب ﺧﺎﻧﻢ وﺧﻮدم ﺑﺰرگ ﮐﺮدم از ﺑﭽﮕﯽ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﺑﻮده و ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻫﻢ ﺧﻮب ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯿﻤﺶ.
قسمت اول رمان عشق وحشی من
ﻫﻤﻤﻮن ﻫﻢ ﻣﯿﺪوﻧﯿﻢ ﭼﻪ دﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻢ وﺑﺎ ﺣﯿﺎﯾﯽ ﻋﻠﯽ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮر ﺗﻮي داﻣﻦ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺰرگ ﺷﺪه وﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮب ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯿﺪش وﻗﺘﯽ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﺑﺮاي ﻋﻠﯽ آﻗﺎ زن ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﺑﺎ زﺑﻮن ﺑﯽ زﺑﻮﻧﯽ ﺑﻬﻤﻮن ﻓﻬﻤﻮﻧﺪ ﮐﻪ دﻟﺶ ﭘﯿﺶ ﻣﻬﺘﺎب ﺧﺎﻧﻢ. ﺧﻮدﺗﻮن ﺷﺮاﯾﻂ ﻣﺎﻟﯿﺸﻮ ﻣﯿﺪوﻧﯿﺪ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﻫﻔﺘﺎد ﻣﺘﺮي داره ﺗﻮي ﺷﻬﺮك ﺗﺎزه ﺳﺎﺧﺖ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﻫﻢ ﮐﻪ دﯾﺪﯾﺪ وﮐﺎرﻫﻢ داره ﯾﻪ ﭘﺲ اﻧﺪازي ﻫﻢ ﺑﺮاي ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻋﺮوﺳﯽ وﺷﺮوع زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮك ﻫﻢ ﺑﺎ ﭘﺸﺘﮑﺎر ﺧﻮدش ﺟﻤﻊ ﮐﺮده.
ﻣﻨﻢ ﺗﻨﻬﺎش ﻧﻤﯿﺬارم ﮔﻔﺘﻨﯽ ﻫﺎ رو ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎﻫﺎ وﻣﻬﺘﺎب ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺮﺧﻨﺪه ﺧﺎﻧﻢ ﻗﺒﻞ از اﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﭼﯿﺰي ﺑﮕﻪ ﮔﻔﺖ :اﮔﻪ ﻋﺰﯾﺰ وﻧﺴﺮﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ اﺟﺎزه ﻣﯿﺪن ﻋﻠﯽ وﻣﻬﺘﺎب ﺟﻮن ﺑﺎ ﻫﻢ ﯾﻪ ﺻﺤﺒﺘﯽ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﻋﺰﯾﺰ ﮔﻔﺖ :اﺧﺘﯿﺎر دارﯾﺪ ورو ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ :ﭘﺎﺷﻮ ﻣﺎدر ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﯾﻢ ورﻓﺘﯿﻢ داﺧﻞ ﺧﻮﻧﻪ روي ﻣﺒﻞ ﻫﺎ ﮐﻪ روﺑﻪ روي ﻫﻢ ﺑﻮد ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ. اوﻟﺶ ﺟﻔﺘﻤﻮن ﺳﺎﮐﺖ ﺑﻮدﯾﻢ
ﺑﻌﺪ از ﻣﺪﺗﯽ ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ :ﺷﻤﺎ ﺷﺮوع ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﺎ ﻣﻦ ﺑﮕﻢ؟ ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﺗﻮ ﻣﻦ اﻻن ﺑﻤﯿﺮم ﻫﻢ ﺣﺮﻓﻢ ﻧﻤﯿﺎد. ﺑﺎ ﺻﺪاي ﻟﺮزوﻧﯽ ﮔﻔﺘﻢ :ﺷﻤﺎ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ – ﺷﺮاﯾﻄﻢ وﺑﺎﺑﺎ ﺑﻬﺘﻮن ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ اﻣﺎ اﮔﻪ ﻧﻈﺮﺗﻮن ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻮد دﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮاد ﺗﻮي زﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺎدق ﺑﺎﺷﯿﻢ وﻣﻬﻤﺘﺮ از ﻫﻤﻪ ﭘﺸﺖ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮر ﮐﻪ ﺷﻤﺎ زن ﻫﺎ ﯾﻪ…
این رمان هیجان انگیز را از دست ندهید.
معرفی کتابهای مریم طاهری
رمان فرشته ناپاک
خلاصه داستان: فکر نمی کردم یه روز توی این وضعیت ببینمت …– آره .. آره .. درسته که من اون فرشته ی پاک نبودم … درسته که من اون الهه ای که دنبالش بودی نبودم … اما دوستت دارم لعنتی … هم تورو … و هم آترا رو …فریاد کشیدم :– دیگه اسم اونو نیار .. می فهمی ؟ نمی خوام اسم ِ اونو از زبون تو بشنوم …!+ خدآیا …من مَردم … می دونم … اما …گاهی مثل ِ دختر بچه ی چهار ساله ای که عروسک ِ مو طلایی اش رو گم کرده ، می خوام بزنم زیر گریه و هق هق کنم … دوست دارم گاهی اونقدر برای از دست رفته هام شونه بلرزونم که لرزش ِ زانوهام حس نشه …من ِ مَرد … یه روزی کوه درد می شم و از زمین و زمان بیزار … تنها چیزی که نیاز دارم ، یه دل سیر گریه اس …
قسمتی از متن رمان فرشته ناپاک
صندلی صدفی رنگ اتاقم رو کمی جلو کشیدم و اروم روش نشستم … عطر 212 ام برداشتم و دور تا دور گردنم و روی بالای تنم مچ دستم زدم …بیگودی موهام رو باز کردم … بامهارت خط چشمی دورچشمای گربه ایم کشیدم ومژهامو فرکردمو ریمل زدم ماتیک حجم دهنده روی لبام کشیدم و یخورده رژگونه مسی زدم و سایه چشم مشکیمم زدم که چشمام از همیشه وحشی ترو خمارترشد….
به لباس مشکی که خدمتکار روی تخت گذاشته بود نگاهی انداختم …لبخندی از فکر اینکه قراره یه ارتباط طولانی مدت با این فرد داشته باشم روی لب هام نشست …. لباس رو برداشتم و تنم کردم جلوی آینه ایستادم لبخندی از رضایت روی لبام ظاهر شد …
لباسم یه لباس چرمی مشکی که پشتش تور داشت و جلوش بند های ضبدری میخورد و از گردن تا ناؾ ادامه داشت از همین الان داشتم اتفاقاتی ک میخواست برام اتفاق بیوفته رو تو ذهنم تجسم کنم…
مانتو بلند و نخی تنم کردم و روسری رو به حالت نمایشی روی سرم گذاشتم …باصدای بوق ماشین سریع کیف دستیمو برداشتم و ازخونه زدم بیرون….
وارد خونه که شدیم روی مبل نشستم … ولی مانتوم رو در نیاوردم چون زیرش اون لباس تنم بود … یه لیوان شربت البالو گذاشت جلوم … ذره ذره مایه خنکش رو میخوردم … که ارشام گفت : میخوای اتاقمو نشونت بودم …چرا که نه
رمان تاثیر عشق
محیا یه دختره محجبه و متعقد و خیلی مومنه که با همه ی همدانشگاهیاش فرق می کنه …
براهمین ساشا پسر یه میلیونر عاشقش شده و چون از طرف محیا محبتی نمی بینه …
برا همین می خواد آبروی محیا رو ببره …که پسردايي ساشاکه سامان باشه وارد
داستان ميشه ،اين بين جرقه عشقي بين محياوسامان زده ميشه،اما ساشا
خواهد گذاشت اين دومجنون بهم برسن……
قسمت اول رمان تاثیر عشق
روي نیمکت توخیاط دانشگاه نشسته بودم ،اونقدردرد داشتم که نتونستم به کلاس اخرم برسم،ازدرد زیاد ل*ب*ا*مو بهم فشارمیدادم ،انقدرکه مزه خونو احساس کردم ،همینطور توي خودم مچاله شده و داشتم چادرمومرتب میکردم، ازدرد زیادي رنگم پریده بودوضعف کرده بودم .
همون موقع رویا دوستم از کلاس اومد. بادیدن قیافم با تعجب گفت:محیاااااااچرارنگت مثل گچ شده؟…دخترحالت خوبه؟چیزي شده؟فقط تونستم سویچ ال۹۰دموازکیفم دربیارمو
بگم :-رویا توروخداسریع برامپدبهداشتي باژلفون بگیر.برام ….
رویا سوئیچ وازم گرفتو…گفت:
_اي باباالان چه بدموقع شدي؟
گفتم :رویاجون من فقط بروووووووووووو……
سریع دوید گفت :ده مین دیگه اومدم…..
داشتم اززوردردناله میکردمو وزیر شکممو ماساژمیدادم. چشمم به یکی از اکیپ های ۴ نفره کالسمون افتاد که منونگاه میکردن . یکی ازاون ۴ نفر توذهنم همیشه بود ،که اکثردخترای دانشگاه عاشقشن….
رمان قلبم برای تو عشقت برای من
خلاصه رمان: داستانمون از يه دختريه که سختي کشيده و خسته شده از دنيا هواد ما حتي پدرش که از خونشه بهش رحم نميکنه….. خلاصه دختر قصه که بارانا باشه به دلايلي که داخل رمان گفته ميشه مجبور ميشه بره پيش يه اقا پسر خشن وزورگو که فرانسس اقا پسر قصه عامر خيلي بارانا رو اذيت ميکنه بهش زور ميگه …. بين اين جدل عامر و بارانا، پسر عموي بارانا ازل پيداش ميشه اونم چي بارانا و ازل عاشق همن اما….اما وقتي عامر ميفهمه …… خوب ….خوب بيا قصه مارو بخون تاببيني چه اتفاقي براي باراناي قصمون ميوفته …..
قسمتی از متن رمان قلبم برای تو عشقت برای من
بابا تورو خدا نزن، توروجون مادرجون نزن مردم … پدرسگ، حالا به جایی رسیدي که حرف منو گوش نمیدي ومنو دور میزنی… من دوست ندارم برم برای مردایی که از تو هم بزرگ تر هستند ر.ق.ص کنم… مگ من دخترتون نیستم؟… منو به خاطر موادتون میفروشید… تا این حرفو زدم بیشتر شروع کرد به زدن من ،تمام بدنم ض*خم شده بود لباسم پرخون دهن باز کردم بگم تورو خدا دیگه نزن که این دفعه از حال رفتم….
بااحساس سوزش بدنم از خواب بیدار شدم….اخخ بلندي گفتم که مامانم گفت…الهی مادرفدات شه تکون نخور تا ضخماتو تمیز کنم وگرنه عفونت میکنه…بعد ضد عفونی کردن ضخمام دوباره پدرم اومد داخل اتاق بااخم بهم نگاه کرد…هوووي بارانا زود حاضر شو براي یه هفته میخوام بفرستمت کیش قرارشده پول خوبی برا رق*ص بدن واي به حالت اگ به حرفای آقا گوش نکنی….
وگرنه میزنم میشکونمت…با دادي که کشید…دوباره شروع کردم به گریه کردن ،خواستم برم به پاي اون بیوفتم اما بدنم درد میکرد نمی شد تکون بخورم، خزیدم سمتش افتادم به پاي… تروخدا بابا چرا منو میفرستی پیش اونا مگه من از خونت نیستم تو رو جون هرکی دوست داري نذار منم مثل اونا بد بشم… .با دیدن این حرفم وحشتی تر شد با تمام زوري که داشت شروع کرد به لگد زدن….