در چند روز اخیر برای چندمین بار شاهد نقض آشکار حقوق بشر از سوی کشورهای اروپایی بودیم که با کمال تاسف این بار نصیب یک شهروند ایرانی شد؛ «حمید نوری» که این روزها اسمش چهره کریه و واقعی تروریستهای منافق را بازنمایی کرد ۱۸ آبان ۱۳۹۸ در بدو ورود به سوئد با اتهامات واهی که گروهک تروریستی منافقین مطرح کردند، بازداشت و به سلول انفرادی منتقل شد و بیش از چهار سال است که به استناد اظهارات متناقض اعضای گروهک تروریستی منافقین در بازداشت غیرقانونی به سر میبرد.
به گزارش مجله خانواده، به اذعان وکلای او این بازداشت غیرقانونی یک رکورد جهانی در نقض حقوق بشر محسوب میشود تا اینکه متاسفانه دادگاه تجدیدنظر سوئد، حکم حبس ابد وی را تایید کرد.
محاکمه حمید نوری ۱۹ مرداد ۱۴۰۰به اتهام زندانبانی اعضای گروهک تروریستی منافقین آغاز شد و بررسی پرونده ۹۲ جلسه به طول انجامید و درنهایت این شهروند ایرانی به اشد مجازات که حبس ابد است، محکوم شد. گرچه دادستانی کل و دولت سوئد در تلاشند شکلگیری محاکمه حمید نوری در استکهلم را برآمده از دغدغههای مستقل وغیرسیاسی خود جلوه دهند اما بر همگان مسجل شده که این نمایش مبتذل حقوق بشری توسط سازمان امنیتی سوئد سازماندهی شده و درهمین خصوص با مجید نوری، فرزند این ایرانی در بند به گفتوگو نشستیم.
تحلیل نقش عناصر نفوذی در این پرونده، بررسی روند پرونده حمید نوری، حمایت آشکار غرب از منافقان، تبعات حضور گروه تروریستی در سوئد و نفوذ آنها در محاکم قضایی، فعالیت رسانهها در معرفی پشت پرده محاکمه حمید نوری و تلاشهای رسمی برای رهایی این شهروند ایرانی ازجمله موضوعاتی است که در این مصاحبه به آن پرداخته شده است.
آنچه درادامه از نظرتان میگذرد،گفتوگوی جام جم با فرزند حمیدنوری است.
درخصوص علل سفر پدرتان به سوئد، صحبتهای زیادی مطرح شده است که در مواردی باعث گمراهی مخاطب از حقیقت میشود به عنوان اولین سؤال ضرورت سفر آقای نوری به این کشور را بیان کنید؟
پدرم دهه ۶۰ در زندان کار میکرد، سمتهای مختلفی در بخش دادستانی داشت و از سال ۶۱ وارد زندان اوین شد. تعداد منافقینی که آن ایام در زندان بودند، زیاد بود و پدرم به دلیل شغلی که داشت ـ زندانبان ـ در مواجه مستقیم با آنها بود. طبیعتا اعضای منافقین باتوجه به ۱۰ سالی که پدرم در زندان کار میکرد، او را دیده بودند و میشناختند؛ بنابراین توطئهای را برنامهریزی میکنند. کاری به بحث قانونی یا غیرقانونی بودن آن ندارم. کار منافقین همین مدل توطئه و دردسر درستکردن است، کاری هم به این ندارند که فرد موردنظرشان کاری کرده یا خیر. کار منافقین فقط آزار و اذیت دیگران است. پدرم سال ۷۱ از دادستانی بیرون آمد و مشغول ساختوساز شد. فکر میکنم این مشکلات را فردی که پدرم واسطه ازدواج وی با یک خانم شده بود، ایجاد کرد. از آنجا که پدرم واسطه این ازدواج شده بود، وقتی که این خانواده دچار اختلاف میشوند، پدرم برای حل مشکل آنها به این سفر میرود؛ مسألهای که بهاشتباه در برخی رسانهها اینگونه عنوان شده که ایشان برای حل اختلافات خانوادگی خودمان راهی سوئد شدهاند درحالیکه این طور نبود. مدتها بود که آنها پدرم را دعوت میکردند تا به این موضوع ورود کند. حدود یک سالی شد اما ایشان دخالتی نداشت و میگفت خود طرفین باید مسائل و مشکلات را حل کنند تا اینکه ماجرا به نقطه بدی رسید و پدرم احساس وظیفه کرد تا برای حل مشکل آنها راهی شود و در نهایت مشخص شد که همه این کارها با توطئه منافقین برنامهریزی شده بود. پدر آبانماه ۹۸ به سوئد رفت و در بدو ورود به فرودگاه در حالی که هنوز از هواپیما بیرون نیامده بود، پای پلهها دستگیر شد.
با این تفاسیر در حال حاضر چهار سال از آبان ۹۸ میگذرد. آنطور که مشخص شد، دادستانی در زمان بازداشت ایشان، سند و مدرک کافی نداشته و روند تحقیقات بعد از بازداشت آغاز شده، درباره اقداماتی که در این خصوص انجام دادید، بفرمایید.
بله یکی از مشکلات همین رویه غلط بدون سند کار کردن است که توسط آنها باب شد در حالی که اگر نظیر این اتفاق در جمهوری اسلامی افتاده بود، تاکنون هزاران بار و به بهانههای مختلف تحریم میشد. سوئدیها بهجای اینکه دنبال سند و مدرک بروند، سراغ رسانه و پروپاگاندا رفتند و چهره عجیبی را از پدر من در رسانههای دنیا منتشر کردند. البته باید توضیح دهم که سوئدیها در این جریان نقش پیادهنظام را داشتند و طراحان اصلی پروژه و ارباب بالاسری، افراد دیگر هستند اما سوئدیها با این اقداماتشان توانستند رضایت کارفرمای خود را جلب کنند. آنها کاری کردند که حقیقت وارونه ارائه شود و کسی جرات این را نداشته باشد که بابت دروغهای منافقین تحقیق کرده یا سندی را مطالبه کند.
برخی برایم کامنت میگذارند که پدر شما مجرم است در پاسخ به آنها میپرسم چه مستنداتی در اینخصوص دارید؟ جواب میدهند دادگاه محکوم کرده است! وقتی میگویم محتوای دادگاه را گوش دادهاید که چه مستنداتی ارائه شده است؟ میگویند من نمیدانم؛ ولی مگر آنها اشتباه میکنند؟ در این موضوع نکته ظریفی وجود دارد؛ اینکه ما در زمینه رسانه ضعیف عمل کردهایم. گروهی از مردم میگویند اصلا نمیخواهیم مستنداتی ارائه شود، یعنی همینقدر که اتهاماتی مطرح شده و روی آن کار رسانهای انجام میشود، کافی است و مخاطب آن را میپذیرد. این موضوع خیلی خطرناک است و آن را به مسئولان گفتهام. به نظرم برخی از مسئولان ما خیلی به این امر بیتوجه هستند. این افراد رسانه را نمیشناسند و از این غافل هستند که ممکن است نظیر این اتفاق برای آنها هم رخ دهد. بعضا به برخی از مجریانی که با آنها صحبت کردم، گفتهام بهراحتی میتوانند این کار را با شما هم انجام دهند، بنابراین اگر امروز بیخیال باشید، دردسرمان در آینده خیلی زیاد میشود؛ چراکه فردا با همین شیوه برای شما پرونده درست میکنند که مثلا شما در رسانهای فعالیت داشتید. که فلان بود و به همین بهانه شما را دستگیر میکنند و ادامه ماجرا. من نمیدانم چند نفر میتوانند مثل پدر من به مدت چهار سال و دو ماه در انفرادی دوام بیاورند. برخی مواقع از انفرادی تصویری منتشر میکنند که انگار هتل است و انفرادی نیست…
در یک مصاحبه گفتید پدرمن تحتشکنجه است واینطور منعکس شد که دلنگرانی شمامربوط به «چای» خوردن ایشان است.
من با رسانهای درخصوص این اتفاقات مصاحبه کردم که همین چند روز پیش هم مجددا برای گفتوگو تماس گرفتند و من هم گفتم شما کار خوبی نکردید که حرفم را برش زدید؛ این بهترین مثال برای نشان دادن پروپاگاندایی است که علیه ما راه انداختهاند. یک اتفاقی به نام انفرادی افتاده است که نزد مردم مغضوب است و اگر بتوانید این را برجسته کنید تأثیر زیادی دارد. من در آن مصاحبه گفتم پدرم در انفرادی است و عناوین شکنجههایی را که برای پدرم اعمال میشود، بیان کردم. در آن ویدئویی که از من پخش شد این مورد نیست؛ گفتم پدر من تا ۲۵ ماه اجازه ملاقات نداشت و اولین ارتباط ما هفت ماه بعد از دستگیری پدر برقرار شد و ایشان یک تماس تلفنی ۱۰ دقیقهای با مادرم داشت که در سفارت سوئد در تهران انجام و ارتباط مجددا قطع شد. به این اتفاق در قانون «ناپدیدشدگی اجباری» گفته میشود؛ یعنی شما کسی را دستگیر کرده و به خانواده او اطلاع ندادهاید. این جرم است، چرا که بازداشتکننده موظف است جای زندانی و… را به خانواده اطلاع دهد درحالیکه دولت سوئد هیچ اطلاعی به ما نداده بود. چهارمین مورد این است که چشمان پدرم به مرور ضعیف شد و باید برای معاینه به چشمپزشک مراجعه میکرد که این کار انجام نشد. مورد دیگر اینکه پدر من را مورد ضرب و شتم قرار دادند. همه اینها را تا ۱۲-۱۳ مورد بیان کردم و گفتم اجازه دهید یک مورد جالب هم از شکنجه سفید زندانهای سوئد بیان کنم که حرفم از اینجا برش خورده است. گفتم؛ مثلا سوئدیها خدماتی را به زندانیان میدهند و بعد آن را قطع میکنند. یعنی به شما نمیگویند که اجازه تماس نمیدهیم. من باید این مثال را بیان میکردم، کار من رسانه نبود و نمیدانستم که ممکن است از این صحبتم سوءاستفاده کنند. خواستم بگویم درخصوص مسائل کوچکی همچون چایی دادن هم اذیت میکنند. منظورم این نبود که چای مهم است؛ مثالی بیان کردم که قابلفهم باشد زیرا تخصص قوی آنها این است که افراد را ممنوع مطلق نمیکنند مثلا میگویند امروز میتوانید نور آسمان را ببینید اما همین امکان کوچک و جزئی را فردا از شما دریغ میکنند. بر همین اساس به هیچوجه مطلق افراد را در سیاهچاله زندانی نمیکنند چون انسان میتواند به هر شرایطی عادت کند و در همین راستا بهمرور به سیاهچاله عادت میکند. اگر شلنگ آب سرد روی شما بگیرند شاید اینقدر اذیت نشوید که یک قطره به پیشانی شما میخورد و قطع میشود و دوباره قطره بعدی میخورد. این شرایط آزاردهنده است و شما را دیوانه میکند زیرا حالت شما را از ثبات درمیآورد. در مصاحبه با آن رسانه بهخاطر نابلدی خودم مثالی را بیان کردم که بیانگر جزئیات باشد. مثال بزرگ به موضوع تماس برمیگردد که بعد از دو سال که ملاقات ما وصل شد، گفتند پدر شما میتواند تماس بگیرد. این یک امید است. بعد تماس نگرفت و امیدمان تبدیل به ناامیدی شد. ما اعتراض کردیم و گفتند میشود، نمیشود و همینطور ادامه داشت. الان بالاترین سطح شکنجه همین است که گفتهاند تماس تلفنی برای پدر شما آزاد است و میتواند زنگ بزند. فقط باید شماره تأیید شود! ما چطور شماره ایران را تأیید کنیم؟ این راه بنبست است تا اینکه بعد از سپری شدن یکسال و با هزارپیچ و قوس شماره تلفن من و مادرم تأیید شد. برای من را قطع کردند؛ چون مدعی شدند که صدای فرد دیگری از پشت تلفن شما آمده است؛ به تلفن مادرم زنگ میزنند و یک متن سوئدی خوانده میشود و به محض اینکه مادرم میگوید الو، هیچ صدایی نمیآید و تلفن قطع میشود. حدود چهار ماه است این کار را انجام میدهند. زمانی که همین امید تلفنی مطرح نبود مادرم اینقدر عذاب نمیکشید. الان نمیتواند جایی برود چون باید مدام پای تلفن بنشیند، تلفن زنگ میخورد،تلفن را برمیدارد و ناامید میشود و به این صورت ما را دیوانه کردند. منظورم در آن مصاحبه این مسأله بود ولی برای اینکه موضوع را بپوشانند یک پروپاگاندای وحشتناک ایجاد کردند که او شاکی است که به پدرش چای نمیدهند! من به همه آنها گفتم به نظر چای میتواند دغدغه کسی باشد که پدرش در انفرادی است؟ به هر حال مصاحبه با رسانه زرد این دردسرها را هم به دنبال دارد.حرف من این است که جستوجوی گوگل، مصاحبه، تصویر من، خواهرم یا افراد دیگر مهم نیست؛ مهم این است بتوانیم یک قشر را تحت تأثیر قرار دهیم که از دید من این اتفاق نیفتاد. مثلا درخواست برگزاری تجمع مقابل سفارت سوئد را میکنیم و مجوزش را میگیریم اما کسی نمیآید و میگوییم دغدغه کسی نیست و اشکالی ندارد. موضوع من همین است اگر امروز نتوانستیم دستگیری یک تبعه ایرانی، یک کارمند جزء در خارج از کشور را محکوم کنیم و آن را نشان دهیم، ممکن است این اتفاق بعدها به عناوین مختلف سر بقیه افراد هم بیاید و ما باید این مسأله را قطع کنیم. حرفم این است کاری که جمهوری اسلامی بلد است، حقوقی نیست و من مثالی در این خصوص ندارم که فردی از ما دستگیر شد و ما بهصورت حقوقی از او دفاع کردیم و در دادگاه آنها بیگناهیاش را ثابت کردیم. باید کار دیگری میکرد یا شاید فشار میآورد.
یکی از مواردی که در بحث دادگاه و کوتاهیهای صورت گرفته در روند حقوقی پرونده پدرتان مطرح میکنید شاید مربوط به این باشد که دادگاه سوئد اعلام کرد احتمال بازداشت شاهدی یا کسی که بخواهد پدرتان را در دادگاه همراهی کند، وجود دارد…؟
الان این حرفها را میتوان بهتر بیان کرد؛ منافقین واقعاً هیچی نیستند، آنها یک عروسک خیمهشببازی هستند و این نقش را به خوبی ایفا میکنند. منافقین یکسری ربات هستند که توسط کارفرمای سوئد اداره میشوند. نمیخواهم به اینها ضریب بدهم چون آدمهای نظریهپرداز و مغز متفکری نیستند و برای پول و کارهای دیگر آنجا حضور دارند. بعید میدانم که طراحی این توطئه توسط سازمان منافقین انجام شده باشد؛ من این را بعید میدانم. پرونده را خیلی جاها خراب کردند؛ یعنی بهزعم شاکیان غیرمنافق، منافقین پرونده را خراب کردند که یک بحث حقوقی است. به نظرم در این مورد هم باز رسانه میتواند اثرگذار باشد بدین ترتیب که آنها حتی نگفتند احتمال دستگیری وجود دارد بلکه عنوان کردند دستگیر میشود بنابراین اگر رسانه این موضوع را فریاد میزد و میگفت که حضور شاهدان در دادگاه منجر به دستگیری وی میشود در حالی که شاهد مصونیت دارد. صوت دادستان خیلی رسمی پخش میشود و اعلام میکند اگر شاهدان شما بیایند دستگیر میشوند زیرا خود آنها باید در این خصوص پاسخگو باشند. از این طرف ما هم شاهدانی را در سطوح عالی برای حضور در دادگاه آماده کرده بودیم اما گفتیم اشکال ندارد و به صورت برخط و آنلاین شهادت میدهند اما آنقدر اذیت کردند و نامهنگاری سختگیرانهای داشتند که آن هم امکانپذیر نشد. وزارت خارجه سوئد در ایران از ۵ سپتامبر تا ۶ نوامبر ۱۰ خط ترجمه را به دست ما رساند فکر میکنم یکشنبه به دست ما رسید و شاهدان باید روز سهشنبه به صورت برخط شهادت میدادند. گفتیم یک ماه و دو روز طول کشیده است که ۱۰ خط به ما برسانید پس چطور انتظار دارید که طی دو روز این هماهنگیها را انجام دهیم. رویه معمول در دادگاه سوئد برای اینکه شهادت اینها مورد قبول دادگاه قرار گیرد، نیازمند هماهنگی زیادی بود و ما یکی دو ماه وقت لازم داشتیم تا اقدامات لازم را انجام دهیم اما آنها یک ماه کامل را از ما گرفتند و من علت این کارشکنیها را باز به بحثهای رسانهای ربط میدهم زیرا خیالشان راحت است که هیچکس علیه آنها فریاد نمیزند.
ربع پهلوی، برنده جایزه نوبل و مریم رجوی از دولت سوئد تشکر کردند. تحلیل شما درخصوص ربط این پرونده به منافقین و ارتباطی که آن اشخاص با این سازمان تروریستی دارند، چیست؟
به نظر من این پرونده، بزرگترین پرونده علیه جمهوری اسلامی میشود، زیرا گروههای مختلف مخالف جمهوری اسلامی در آن حضور دارند. هیچگاه پهلوی با منافقین در یک دسته قرار نمیگیرند و همدیگر را میزنند، ولی در قصه حمید نوری هر دو وسط میآیند. اسرائیل و تجزیهطلبان هم وسط میآیند. تقریبا کسی را ندیدم که در این خصوص بیموضع باشد. سازمان عفو بینالملل و حقوقبشر هم وسط آمده و از دولت سوئد تشکر میکنند و در کنار منافقان قرار میگیرند و این یعنی قرار است موضع سختی علیه جمهوری اسلامی گرفته شود. سال گذشته هم اکثر قریب به اتفاق این افراد و نهادها موضع ضدایرانی داشتند، ولی با هم میجنگیدند. اما درخصوص پرونده حمید نوری همه از یک کارفرمای واحد دستور میگیرند و طوری رفتار میکنند که گویی این کارفرما رژیم صهیونیستی است، چرا که ردپایش در این ماجرا بسیار مشخص است و کشورهایی همچون انگلیس و آمریکا به صورت جزئی و فرعی اعمال نفوذ میکنند. شواهد حکایت از این دارد که اسرائیل در این مقوله وسط کار قرار داد. دادگاه موضوعات بسیار خوبی دارد که به نفع ماست. دادگاه سوئد به همکاری منافقین با ارتش بعث عراق صحه میگذارد، ما میتوانیم اینها را برجسته کنیم. درست است که این دادگاه پدر من را محکوم کرده اما به برخی حقایق از جمله تروریستی بودن این سازمان اعتراف کردهاست. منافقین از این موضوع بسیار شاکی هستند و ما میتوانیم این موارد را از حکم دادگاهی که قبول نداریم دربیاوریم و بگوییم حتی در این دادگاه فرمایشی هم مجبور شدند به این موارد صحه بگذارند. من اخیرا متنی را منتشر کردم و ناچار شدند بنویسند چنین چیزی بیان شدهاست.
چرا دولت سوئد بازیچه رژیمصهیونیستی شدهاست؟
من در این زمینه دو تحلیل دارم. نخست اینکه گروههای قدرتمند فعال در سوئد یهودیهای صهیونیست هستند و تاثیر زیادی بر مناسبات دارند و از مواضع اسرائیل حمایت میکنند. ایران هم مشخص است که در جبهه مقابل اسرائیل قرار دارد. یک آقایی به نام احمدرضا جلالی را سال ۹۵-۹۶ دستگیر کردند و وی در محاکمه خود اعتراف کرد در ترور دانشمندان هستهای همکاری کردهاست. این آقا در سوئد زندگی میکرد اما تابعیت سوئدی نداشت و بعد از دستگیری و در جریان برگزاری دادگاه، به وی تابعیت سوئد اعطا شد و وی رسما اعلام کرد جاسوس اسرائیل بوده اما اسرائیل نمیتواند به او تابعیت بدهد، چون بازی خیلی رو میشود. بنابراین این وظیفه را به یکی از نیروهای نیابتی خود محول میکند که اتفاقا سابقه خوبی در بحث حقوق بشر دارد و کشوری است که در ذهن مردم ایران منفی نیست.تحلیل دیگر این است که آنها ادعا میکنند برخی اعضای منافقین که از شما شکایت کردهاند، تابعیت سوئدی دارند و ما موظف هستیم به شکایت آنها رسیدگی کنیم
با توجه به تایید حکم پدرتان چه اقداماتی انجام میدهید ودراینخصوص چه همکاری وتعاملی با وزارتخارجه خواهید داشت؟
نظر وکیل ما این است که دادگاه را ادامه دهیم و پرونده را به سمت دیوان عالی و مراجع بالاتر ببریم. در این خصوص باید با پدرم صحبت کنم، به نظر پدرم موافق این مسأله نباشد. ما با دو هدف در دادگاه حقوقی شرکت کردیم اول اینکه یا پدرم تبرئه میشود یا محکوم و اگر قراراست محکوم شود باید دلایلی را برای این کار مطرح کنند و اگر دلیل نیاورند رسوا میشوند. ما به دومی رسیدیم؛ یعنی به نقطهای که پدرم محکوم شده ولی دادگاه سوئد این اقدام را بدون مستند و دلایل خاصی انجام داد. خیلی راحت گفتند مراحل بعدی تحقیقات را انجام دادیم و دادگاه تجدیدنظر گفته ما در این زمینه نیاز به تحقیق مجدد نداریم، خوب این چه کاری است؟ وظیفه دادگاه تجدیدنظر این است که بررسی مجدد انجام دهد. با همه این تفاسیر نمیدانم آیا ادامه این مسیر درست است یا خیر. وقتی شما یک مسیری را ادامه میدهید بهطرف مقابل هم ضریب میدهید؛ یعنی وقتی اعتراض کنید و دوباره به دیوان عالی بروید، در دیوان عالی هم به همان صورت فرمایشی بررسی شوید شما همواره جلو رفتید. تا اینجای کار ما اینها را رسوا کردیم اما رسیدن به نتیجه لازم است که تحرک بیشتری در این طرف صورت بگیرد و سوئد احساس کند این پرونده برای آنها هزینهتراشی میکند. باید سوئدیها حس کنند اگر کار غیرقانونی و غیر حقوق بشری انجام دهیم آسیب میبینیم.
انتهای پیام