بسیاری از کنشگران مدنی و سیاسی و پژوهشگران و جامعه شناسان بر این عقیده اند که مطالعه شبکه های اجتماعی کار عبث و بی فایده ای است؛ چراکه کاربران این پلتفرم ها معرف جامعه ایران نیستند و تنها بخشی از جامعه ایران را نشان می دهند.
به گزارش مجله خانواده محمد رهبری جامعه شناس و پژوهشگر شبکه های اجتماعی در یادداشتی در هم میهن نوشت:
بسیاری از کنشگران مدنی و سیاسی و پژوهشگران و جامعه شناسان بر این عقیده اند که مطالعه شبکه های اجتماعی کار عبث و بی فایده ای است؛ چراکه کاربران این پلتفرم ها معرف جامعه ایران نیستند و تنها بخشی از جامعه ایران را نشان می دهند.
برخی دیگر معتقدند که هر آنچه در شبکه های اجتماعی مشاهده می شود تنها انعکاسی از جامعه است و بر جامعه اثر ندارد. من اما دیدگاه دیگری دارم و معتقدم مطالعه شبکه های اجتماعی از جمله توئیتر به دو علت ضروری است؛ اول آن که شبکه های اجتماعی تنها ماهیت و خاصیت انعکاسی ندارند؛ این طور نیست که این شبکه ها اثری بر جامعه نداشته باشند.
دلیل دوم هم آن است که نباید فریب اعداد را بخوریم؛ درست است که تنها ۳ تا ۵ درصد از جامعه ایران از توئیتر استفاده می کند اما یک چهارم دانشجویان ما از توئیتر استفاده می کنند. اگر می خواهیم بدانیم آینده چه شکلی است باید به این نسل نگاه کنیم که منابع اطلاعاتی آن کجاست و از چه محیط هایی تغذیه می کند. علاوه بر مصرف رسانه ای نسل زد توئیتر بر مصرف رسانه ای نخبگان ما خصوصاً نخبگان سیاسی ما اثر دارد. بسیاری از فعالان سیاسی از مناسبات درون توئیتر اثر می پذیرند. چشم بستن بر همه این ها و ندیدن تأثیر توئیتر بر جامعه ایرانی باعث می شود ما از واقعیت درون جامعه غفلت کنیم.
توئیتر چه تأثیری بر فرهنگ کاربرانش داشته است؟
به همین خاطر است که من تأثیر توئیتر بر فرهنگ سیاسی را به عنوان پروژه تحقیقاتی خود تعریف کردم تا مطالعه کنم.
من سال هاست کاربر توئیتر هستم و روزانه دقایق و حتی ساعات زیادی را در آن می گذرانم؛ برای انجام این پژوهش مشاهداتم را در کنار تحلیل بیگ دیتای توئیتر با هم ترکیب کرده ام تا بتوانم فراتر از مشاهده مشارکتی تحلیل جامعی از آن ارائه کنم. اینها را در تحلیل بیگ دیتای توئیتر که در این کتاب ارائه شده نیز می توان دید. اینکه توئیتر از طریق ایجاد جوامع همفکر و سازوکار «نادیده گرفتن انتخابی» مثل بلاک کردن محیط کاربران فارسی زبان خود را نه دوقطبی که چندقطبی یا به تعبیر دیگر چندپاره کرده است.
گروه های پراکنده ای که در هر گروه اعتماد درونی بالاست اما اعتماد به اعضای خارج از آن گروه و قبیله و کلاستر و خوشه و هر اسم دیگری که بر آن بگذاریم پایین است. مشاهده کرده بودم که در میان قطب های سیاسی چطور اعضای هر گروه قطب دیگر را دشمن خودش می پندارد و این گونه فضای توئیتر بر مناسبات میان فعالان سیاسی آن اثر گذاشته است.
حتی به مرور می دیدم که توئیتر ادبیات گفت وگوی فعالان سیاسی را نیز تغییر می دهد و گویی آن را خصمانه تر می کند؛ موضوعی که محدود به توئیتر نیست. شما نمی توانید در یک عرصه عمومی درون شبکه های اجتماعی با تیزترین کلمات با کسی صحبت کنید و انتظار داشته باشید این ادبیات تیز بر مناسبات شما در دنیای واقعی اثر نداشته باشد.
بسیاری از کنشگران سیاسی در توئیتر دغدغه دموکراسی دارند و خودشان را دموکراسی خواه می دانند. به همین واسطه تأثیر این محیط بر مؤلفه های فرهنگ دموکراتیک موضوع پژوهشم شد. نمی شود انتظار یک نظام سیاسی دموکراتیک را داشت اما نخبگان سیاسی و مردم آن نسبتی با فرهنگ دموکراتیک نداشته باشند. نمی شود درون جامعه ای گفت وگو جریان نداشته باشد گروه ها و نیروهای سیاسی با بدبینی و سوءظن به یکدیگر نگاه کنند و نیروهای میانه «خفه» شوند اما انتظار گذار به دموکراسی داشت. به واسطه همین مشاهده روزانه فضای توئیتر احساس می کردم این محیط کمکی به فرایند دموکراسی خواهی در ایران نمی کند.
یافته هایی که در کتاب «توئیتری شدن سیاست» ارائه کردم نشان می دهد که فضای توئیتر نابرابری را عمیق تر می کند بی اعتمادی را تشدید می کند و رواداری را کمتر می کند. در این محیط به دلیل محدودیت ۲۸۰ کاراکتری در بیان نظر گفت وگو شکل نمی گیرد و برای بیان یک دیدگاه ناچار باید یک محتوای کوتاه و حتی تیز نوشت.
پژوهش های متعددی نشان داده که هرچقدر تیزتر در توئیتر بنویسید مخاطب بیشتری خواهید داشت و بهتر دیده خواهید شد. همین ها مانع از شکل گیری یک گفت وگوی روادارانه در توئیتر می شود. توئیتر اثرات مثبتی نیز بر جامعه داشته است. به نظر من توئیتر باعث شده تا برخی حقایق آشکار شود مسئولان پاسخگوتر باشند و بیشتر مراقب اعمال و رفتار خود باشند. اما تأثیرات منفی آن را نباید نادیده گرفت. بخش قابل توجهی از جامعه ما شیفته این ویژگی های مثبت شده و به همین خاطر نسبت به تأثیرات منفی آن بی توجه است. تأثیراتی که من آن را در قالب مفهوم «توئیتری شدن سیاست» صورت بندی کرده ام.
اما سیاستی که توئیتری شده حاوی چه ویژگی هایی است؟
اولین ویژگی آن رواج یافتن رویکردهای پوپولیستی است؛ در جامعه پلتفرمی که لایک و ویوی بیشتر به مثابه یک ارزش جدید منبع درآمد و توجه شده با رویکردهای پوپولیستی می توان اعتبار و شهرت خرید و حتی ثروتمند شد. افراد برای خوش آمد دیگران مواضعی می گیرند تا بیشتر لایک شوند و اینجاست که رفتارهای عوام فریبانه دیده می شود. «سلبریتی های توئیتری» روی ترند تایم لاین حرکت می کنند همواره در جهت آب شنا می کنند و سعی می کنند توئیت هایی بزنند که بیشتر لایک شود.
ویژگی دیگر حاکم بر توئیتر تقویت رفتارهای فردی در برابر کنش های جمعی است. توئیت های یک اکانت امروزه در میان فعالان سیاسی بسیار مهمتر از مواضع یک حزب سیاسی دیده می شود و همین امر باعث می شود که افراد به جای فعالیت نهادی و تشکیلاتی به سمت فعالیت توئیتری روی بیاورند چراکه از این طریق احساس اثرگذاری بیشتری می کنند.
و ویژگی سوم رادیکالیسم است: رادیکالیسم در فرم و محتوا. اما نکته مهم آن است که این رادیکالیسم در توئیتر باقی نمانده است بلکه فرهنگ حاکم بر آن به فضای خارج از آن نیز کشیده شده است؛ حالا در فضاهای رسمی نیز جوان ترها به راحتی بر علیه نسل های قدیمی تر که زمانی احترام و ارج قربی داشتند به راحتی هر سخنی را به زبان می آورند و آن ها را تمسخر می کنند.
البته…البته…البته…توجه کنیم که پدیده های اجتماعی تک علتی نیستند و عوامل مختلفی بر شکل گیری آن اثر می گذارند. این طور نیست که فقط توئیتر باعث این تحولات شده باشد اما حتماً توئیتر یکی از این عوامل است.
چه باید کرد؟
اکنون فکر می کنم از سال ۹۶ به این سو بعد از حدود ۷ سال کنشگری مستمر فعالان سیاسی در توئیتر و بعد از آنچه در سال های اخیر سپری کردیم دیگر برای همگان تأثیر توئیتر روشن شده باشد. کمی طولانی صحبت کردم. اما خواهش می کنم به این بخش پایانی صحبتم توجه کنید. از طریق توئیتر نه می توان ائتلاف ساخت و نه می توان وفاق کرد؛ توئیتر نه تنها به ایجاد همبستگی کمک نمی کند بلکه در آن فضایی ایجاد می شود که بدبینی و سوءظن تشدید شده و فاصله ها افزایش می یابد.
هرکسی که به اثر توئیتر در سال های اخیر توجه کرده باشد باید متوجه شده باشد که فعالیت در توئیتر نمی تواند جای کنشگری سیاسی و فعالیت جمعی را بگیرد. از توئیتر برای اصولگرا و اصلاح طلب سلطنت طلب و جمهوری خواه چپ و راست و… آبی گرم نمی شود. در عوض برای پروژه بگیر و فاندبگیر و برای کسانی که می خواهند تفرقه و شکاف ایجاد کنند تا بر ما حکومت کنند حسابی آب گرم می شود.
چون درآنجا امکان پروپاگاندای رایانشی که مفهوم مهمی است که باید بیشتر راجع به آن سخن گفت مانع از کنشگری سالم است. چون آنجا گفت وگو شکل نمی گیرد و ده ها دلیل دیگر. اما آنچه اینجا در جمع بندی می خواهم بگویم آن است که توئیتر اتمسفر و فضای سیاست حاکم بر ایران را تغییر داده است.
سیاست در ایران توئیتری شده یعنی در یک کلام رادیکال تر شده کنش های فردی به کنش های جمعی اولویت پیدا کرده و رویکردهای پوپولیستی در آن تقویت شده است؛ یعنی درست هرآنچه در توئیتر می بینیم با نسبت رقیق تری در جامعه دیده می شود. البته که عوامل دیگری نیز بر شکل گیری این وضعیت مؤثر بوده اند و نباید تغییرات جامعه را تک علتی دید. می توان این فضا را تغییر داد به شرطی که ابتدا سازوکاری که باعث آن شده را درست بشناسیم.
انتهای پیام