منظومه فکری فیرحی و مساله ایران

فکری

منظومه فکری فیرحی و مساله ایران

او با پرهیز از ساده ساری مفاهیم مدرن و تطبیق شکلی و ظاهری آن با آموزه های دینی هم قرائت جدیدی از مفاهیم دینی را عرضه نمود و هم تلاش کرد که یک فهم دموکراتیک از متن دینی ارائه نماید. این که تا چه حد موفق بود بستگی به گذر زمان و آب دیده گی نظرات وی در نقدهای بعدی اندیشوران دارد.

فیرحی چون اکثر اندیشوران حقوق سیاسی مدرن در پی دستیابی به سازوکاری نظری و فلسفه ی سیاسی مشخصی بود که طی آن امکان کنترل قدرت حاصل می گشت. از همین روی بر فقه مشروطه و در چارچوب آن بر مفهوم قرارداد اجتماعی تمرکز داشت. او در صدد بود که با تضارب مفاهیم و اصول حقوق سیاسی مدرن و فقه سیاسی به یک قرارداد اجتماعی مبنی بر مشروط سازی قدرت دسترسی پیدا کند. 

به گمان من جنبه کاستی نظریه سیاسی فیرحی کم توجهی وی به امر ملی بود. لذا در واقع مساله ملت همچنان مساله گمشده ای در منظومه فکری مرحوم فیرحی بود. در هر صورت این فهم من است و البته که قابل نقد است. خیلی خوشحال می شوم که اندیشوران هم نظریه مرحوم فیرحی و هم نگاه مرا نقد و تصحیح کنند.

مشروح متن را در زیر بخوانید:
مطلب زیر مشروح سخنرانی ای که در مراسم گرامی داشت دکتر داود فیرحی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده در تاریخ 26 آبان ماه 1403 ایراد کردم.

مایه افتخار و مباهات است که در این جمع فرهیخته حضور پیدا کنم. این جلسه برای من از جمله نشست هایی است که با اشتیاق در آن شرکت کرده ام چراکه شخصیت والای مرحوم فیرحی و احساس دین نسبت به ایشان مرا بر آن داشت تا با کمال افتخار این دعوت را پذیرفته و در این مراسم حضور یابم.

درگذشت این مرد شریف که یکی از چهره های برجسته علمی و اخلاقی بود همگان را به شدت متأثر ساخت. او از جمله سرمایه های ملی ما بود که فقدانش ضایعه ای جبران ناپذیر به شمار می رود. از این رو جا دارد از انجمن اسلامی دانشکده صمیمانه تشکر کنم که با برگزاری این مراسم یاد و خاطره این استاد فرهیخته را گرامی داشته اند. این روزها کمتر شاهد چنین قدردانی هایی از بزرگان علمی و فرهنگی هستیم. حتی ممکن است بسیاری از دانشجویان امروز مرحوم فیرحی را به طور مستقیم ندیده باشند اما نام و آوازه این شخصیت بزرگوار همچنان در دانشکده طنین انداز است و مایه افتخار دانشجویان و اساتید به شمار می رود.

مرحوم فیرحی از جمله اندیشمندانی بود که در دو مدرسه متفاوت رشد یافته بود؛ مدرسه‎ ی دینی و مدرسه ی مدرن. او نقطه تلاقی این دو مدرسه بود و توانسته بود با بهره گیری از منطق علمی هر دو حوزه به تفکری جامع و عمیق دست یابد. این عمق و یکپارچگی ذهنی مرحوم فیرحی را به یکی از برجسته ترین اندیشمندان مدرن ایران تبدیل کرد. کسانی دیگر هم شاید پیش از انقلاب مشهور به این ویژگی ترکیبی بودند ولی عمق نگاه و یکپارچگی ذهنی مرحوم فیرحی نسبت به اقران خود حتی اندیشمندان پیش از انقلاب فزونتر بود. به هرروی او درصدد بود با روش تحقیق علمی و مدرن به نظریه سیاست و مساله ایران بپردازد. از همین روی آنچه او از سنت استخراج کرده است تفاوت های بسیاری با اقران پیشین خود دارد. از نظر من مرحوم فرحی یک اندیشمند مدرن بود و هیچ گاه تلاش نمی کرد که یک این همانی میان مفاهیم مدرن و مفاهیم دینی برقرار کند. این نقطه قوت مرحوم فیرحی است که در پی این ادعای خام نبود که بگوید ما همه این ها رو پیش از این داشته ایم و پیِ آن دچار تناقض های فکری و رفتاری وحشتناک شود.

این روش و طرز تفکر را در نخستین کار او یعنی قدرت؛ دانش و مشروعیت در اسلام می شود دید. او در این کتاب با نگاهی مدرن به مبانی فقهی اقتدار دینی می پردازد که در حد خود کاری ابداعی است. او با این کار از اقتدار دینی تقس زدایی می کند. فیرحی تحت تاثیر فوکو و گادامر اقتدار مقدس نهفته در حکومت به نام دین را محصول تاثیرات دانش و روابط قدرت در محیط ظهور و بروز اسلام و گرته برداری عربان از نظام های پادشاهی ایران و روم بر فهم آنان از متن دین می داند. و این مدعا را در میان می گذارد که نگاه اقتدارگرایانه به سیاست در محیط اسلامی لزوما ضروری دین نیست بلکه معلول نظریه ی سیاسی و روابط قدرت در جزیره العرب و دادوستد آن با پادشاهی ها آن دوران از رهگذر توسعه حیطه ی قلمروی سلطه ی مسلمانان است. از این رو در صدد بر می آید تا فهم متن دینی را تاثیرات تاریخی و محیطی آن منتزع کند. از این رو یکم بنیان قرائت های اقتدارگرایانه از فقه را سست می کند. و دوم تلاش می کند تحت تاثیر دانش روز به مفهوم بنیان نظری سیاست و روابط قدرت در دنیای مدرن متن دینی را بازخوانی کند. کاری که مرحوم فیرحی کرده نیازمند شهامت علمی بالایی است و او این شهامت را داشته است. به ویژه اگر شرایط دهه ی 70 در عرصه ی سیاسی و محیط های دانشگاهی ایران را در نظر داشته باشیم.

من کار ایشان را با کار محمد عابد الجابری مقایسه می کنم. او نیز زمانی که سیاست در جهان عرب را تحت عنوان عقل سیاسی عربی تبیین می کند آن را تحت تاثیر سه عنصر عقیده قبیله و غنیمت می داند. با این تبیین نظامی که تحت تاثیر قبیله و غنیمت استقرار و توسعه یافته است دارای چه تقدسی است؟ چرا باید آن را مقدس شمرد؟ وقتی عابد آلجابری نقش قبیله و غنیمت را در شکل گیری نظام های حکومتی در پس از اسلام طرح می کند به نحوی تمام تقدس حکومت خلفا نرد اهل سنت را به یکباره فرو می ریزد. از این رو کار ایشان بسیار مهم و سترگ است. او مرد بسیار بزرگی در جهان اسلام است و بنیان گذار نظریه جدید در فهم تحولات جهان اسلام است. هرچند روشن نیست که چرا او از نظریه ی تاریخی ابن خلدون؛ هم وطن خود مبنی بر تاثیرگیری عربان از سنت حکمرانی ایرانی بدون توجه عدول می کند و عده ای این را دلیل بر تعصب عربی او می دانند. البته مرحوم استاد سید جعفر شهری هم تا حدودی در همان راستای اندیشه ی عابد الجابری به نقش قبیله و غنیمت در شکل دهی جنگ ها و نحله های فکری صدر اسلام اشاره می کند اما این عابد الجابری است که موفق به ارائه ی یک نظریه منسجم در این زمینه می گردد. از نظر من کار مرحوم فیرحی در جهان تشیع با کار عابد الجابری کاملا قابل قیاس و مطالعه تطبیقی است.

بنابراین اولین درسی که من از مرحوم فیرحی می آموزم تفکیک نص و متن دینی از سلطه ی دانش و شبکه ی قدرت در دوره های تاریخی است. اگر همین آموزه در جهان سیاست در ایران فهم شده بود قطعا ما شاهد وضعیت متفاوتی از وضع موجود می بودیم.

پیش از مرحوم فیرحی نیز اندیشمندانی چون مرحوم استاد عبدالهادی حایری به تبیین فرایند و نحوه ی رویارویی اندیشه وران مسلمان به ویژه شیعه و ایرانی با اندیشه مدرن بودند. ولی برجستگی کار مرحوم فیرحی در ورود به مبنای نظری و تجزیه رویکرد اندیشه وران به ویژه فقیهان دوران مشروطه به مفردات آن است. او تلاش می کند تا با تبارشناسی رویکرد فقیهان متاخر و ارجاع آن به دو مدرسه شیخ انصاری و صاحب جواهر به مبانی مشورعیت سیاست و قدرت به فهم ما از نظریه نائینی در جریان مشروطه کمک موثر کند. او به ما نشان می دهد که چگونه مرحوم نائینی تحت تاثیر دانش زمان و روابط قدرت موفق به استنتاجاتی از قواعد و مسائل فقهی می گردد که پیش از آن بی سابقه بوده است. برداشت استعاری از دو مفهوم عبد و مولا و احکام فقهی وقف در تبیین ضرورت توجه به نظر شهروندان و مشروط کردن قدرت در ساختار حکومتی مسلمانان روایتی بدیع از بازخوانی اندیشه نائینی است. فیرحی نشان می دهد که چگونه مرحوم نائینی با انتزاع ذهنی از حکم فقهی ضرورت محدود سازی دامنه تصرف متولی غاصب در موقوفه به ضرورت مشروطه ساختن قدرت حاکم در فرایند حکمروایی توسط شهروندان می رسد. علاقمندان را به مقاله ایشان تحت عنوان “استعاره های دولت در فقه معاصر شیعه” ارجاع می دهم.

به گمان من مرحوم فیرحی مباحث نظری را به خوبی تبیین می کند لیکن در تبیین مسئله ایران متوقف می شود. او به مفهوم و کارکرد دولت-ملت مدرن با چارچوب نظری قرارداد اجتماعی جدید باور دارد. با این وجود در تبیین هویت و ماهیت و تعریف ملت ایران چندان موفق نیست. می دانیم که مساله اصلی مرحوم سید جواد طباطبایی بنیان گذاری یک نظریه ی سیاسی برای تعریف ملت ایران در رهگذر تاسیس دولت-ملت مدرن ایرانی است. او به خوبی دریافته بود که نظریه سیاسی در ایران مستقل از قرائت تاریخی از هویت ملی و تعریف ملت در ایران امکان پذیر نیست. و نیز می دانیم که مرحوم فیرحی شاگرد مرحود سید جواد بوده است.

مرحوم فیرحی با حفظ احترام استاد به نقد نظریه وی می پردازد. او بنیان دولت ملت مدرن را بر نظریه ی قرارداد اجتماعی جستجو می کند. و دولت مدرن را نتیجه آن می داند. از همین رو مشروطه که در طی آن قانون اساسی مشروطه به عنوان یک قرارداد اجتماعی به توشیح پادشاه می رسد برای او از اهمیت بسزایی برخوردار است. او برای دوره ی مشروطه و قرائت های نوی که طی آن از فقه و بنیان حکومت و پذیرش حق شهروندی برای رعیت صورت گرفت اهمیت فراوانی قائل است. او بر این باور است که هنوز باید مسائل را به مشروطه ارجاع داد و بحث آغاز شده در مشروطه را غنا بخشید تا به یک چارچوب نظری برای حکومت رسید. با این وجود با تقلیل مشروطه به قرارداد از پرداختن به امر ملی احتراز می کند. دقیقا همان مساله ای که استادش نقطه ی ثقل بحث نظری خود را بر آن قرار می دهد.

مرحوم فیرحی در این صدد بود که با بازخوانی فقه مشروطه و تحولات پس از آن یک حکومت مشروطه و مدرن در قالب یک قرارداد اجتماعی نوبن برای ایران ترسیم کند. نقد من به مرحوم فیرحی این است که تاریخ شروع این قرارداد چه زمانی است؟ من این نقد را در زمان حیاتشان به شخص خودشان نیز عرض کرده ام. آیا تاریخ این قرارداد از زمان شکل گیری هویتی به نام ملت ایران در اعصار گذشته است که تا کنون در تحولات تاریخی اصلاحیه های مختلفی به آن خورده است؟ و یا این که یک قرارداد جدید است؟ آیا اساسا می توان برای یک ملت تاریخی چون ایران یک قرارداد جدید نوشت و از تاریخ منقطعش ساخت؟ من بر این باورم که قراردادهای اجتماعی در ملت های تاریخی قرادادهایی نوبنیاد نیستند. در واقع تحولات تاریخی همه اصلاحیه هایی بر قراردادهای اجتماعی پیش از خود می یاشند.

به گمان من یکی از مشکلات اندیشه و نظریه سیاسی در جمهوری اسلامی هم همین است. خوب با یاد داریم که مرحوم شیخ صادق خلخالی می گفت که امروز یک/یک/یک است. حال آن که ایران دارای تاریخی چندهزار ساله بود. و این نگاه مایه ی اصلی امتناع از شکل گیری دولت-ملت مدرن در ایران بود. عدم فهم ملت تاریخی و مختصات آن بزرگترین مانع بر سرِ شکل گیری دولت ملی در ایران بوده و هست. این مساله را مرحوم طباطبایی به خوبی وجدان کرده بود. تاریخ شروع قرارداد اجتماعی نمی تواند امروز باشد. این قرارداد دارای تاریخی طولانی است و اطراف قرارداد دارای تعهدات تاریخی به یک دیگر هستند و به راحتی نمی توان حقوق حاصل از این تعهدها را زیر پا گذاشت.

نکته دوم تبیین روشن و واضح طرفین قرارداد است. قاعدتا این قرارداد میان ملت و دولت است. بنابراین نیاز به یک نظریه روشن برای تعریف ملت هویت و حقوق آن هستیم. بزرگترین خدمت مرحوم سید جواد به اندیشه سیاسی ایران همین نکته بود که تلاش کرد که تعریفی برای ملت ایران عرضه کند. و بنیان آن را بر اندیشه ی ایران شهری گذاشت. مرحوم فیرحی نقدی بر ایده ی ایران شهری نوشت. من در اینجا به طور مختصر آن نقد را نقد می کنم. مرحوم طباطبایی بر این باور بود که دین از عناصر مقوم ملت ایران بوده و هست. ولی تنها عنصر نبوده است. لذا وی دین را به عنوان بخشی از فرهنگ ملی ایران تعریف می کرد و لی آن را به عنوان حاکم بر فرهنگ نمی پذیرفت. از همین روی وقتی که می خواست که از ملت بحث کند از دین به عنوان زیرمجموعه ی فرهنگ یاد می کرد.

مرحوم فیرحی در نقد طباطبایی می گوید که “فقره فوق حاکی از ملازمه مهمی در اندیشه طباطبایی است و آن ملازمه این است که استقلال و اصالت امر دینی مستلزم عدم التفات به امر ملی است و بر عکس هرگونه التفات به امر ملی مستلزم اصالت نداشتن امر دینی است”. سخن فیرحی تا جایی که می گوید که استقلال و اصالت امر دینی مستلزم عدم التفات به امر ملی است درست است. لیکن برعکسش درست نیست. در اندیشه طباطبایی نیز برعکسش نبود. اگر به همین مقاله مرحوم فیرحی رجوع کنید ایشان به نقل از مرحوم طباطبایی می گوید: “یک ملت با فرهنگ آن تعریف می شود و دیانت آن ملت نیز بخشی از فرهنگ آن است”. این نشان می دهد که مرحوم طباطبایی امر ملی را مستقل از امر دینی نمی دانسته و این استناد که پایه و مایه ی اصلی نقد فیرحی به طباطبایی است بنیان محکمی ندارد.

در جمع بندی باید عرض کنم که مرحوم فیرحی خدمت بزرگی در فهم ما از متن دینی در چارچوب نظریه قدرت فوکو در بستر سطح دانش و شبکه ی قدرت در هر دوره ی تاریخی کرد. او با پرهیز از ساده ساری مفاهیم مدرن و تطبیق شکلی و ظاهری آن با آموزه های دینی هم قرائت جدیدی از مفاهیم دینی را عرضه نمود. و هم تلاش کرد که یک فهم دموکراتیک از متن دینی ارائه نماید. این که تا چه حد موفق بود بستگی به گذر زمان و آب دیده گی نظرات وی در نقدهای بعدی اندیشوران دارد. فیرحی چون اکثر اندیشوران حقوق سیاسی مدرن در پی دستیابی به سازوکاری نظری و فلسفه ی سیاسی مشخصی بود که طی آن امکان کنترل قدرت حاصل می گشت. از همین روی بر فقه مشروطهو در چارچوب آن بر مفهوم قرارداد اجتماعی تمرکز داشت. او در صدد بود که با تضارب مفاهیم و اصول حقوق سیاسی مدرن و فقه سیاسی به یک قرارداد اجتماعی مبنی بر مشروط سازی قدرت دسترسی پیدا کند. به گمان من جنبه کاستی نظریه سیاسی فیرحی کم توجهی وی به امر ملی بود. لذا در واقع مساله ملت همچنان مساله گمشده ای در منظومه فکری مرحوم فیرحی بود. در هر صورت این فهم من است و البته که قابل نقد است. خیلی خوشحال می شوم که اندیشوران هم نظریه مرحوم فیرحی و هم نگاه مرا نقد و تصحیح کنند.

برای همه شما آرزوی توفیق دارم و برای روح پاک ایشان علو درجات از درگاه خداوند متعال مسئلت می نمایم.

دکمه بازگشت به بالا