معاون پزشکیان، «چتربازی» و همدلی

بازی | چتر

مقایسه ایران با کشورهای منطقه؛ در خانه همسایه چه خبر است؟

عمرِ آدمی به نسبت عمر آرزوها رویاها و هوس های او بسی کوتاه است. خوب که فکرش را بکنیم؛ در این ضیافت کوتاه آدم ها حق دارند به دنبال تفرج باشند بروند آفاق و انفس را بگردند. اگر توان مالی مجال و امکان داشته باشند بهتر است یک جا نمانند و بروند بگردند. اتفاقا کسی که برای یک سفر زیبا در فصل زمستان قطب جنوب را انتخاب می کند نشان می دهد که احتمالا یا آدم باسلیقه و خاصی است و خارج از لیست نوکیسه ها قرار گرفته یا احتمالا هنوز هم نوکیسه است ولی از آنجایی که تمام آسیا و اروپا و آفریقا را درنوردیده حالا به دنبال مقصدی جدید است و کجا بهتر از تهِ زمین!؟ این آدم فردا روزی بخواهد توریست فضایی شود و سری بزند به ماه و مریخ باز هم ناز شست دارد و نباید خرده گرفت. منتهای مراتب اگر این سالک مشتاق و متمول مسیر آفاق از رجال سیاسی و مسئولان طراز اول کشوری با اقتصاد بحران زده و شرایط خاص باشد… خب… در آن صورت قضیه فرق می کند. این همان نقطه ای است که شهرام خان دبیری اهمیت آن را درک نکرده و ممکن است در روزهای آتی به عدلیه برود شاکی شود و وکلایش را سراغ تک تک ما بفرستد که به چه حقی انتقاد کردید؟!

درک دبیری و امثال او از دنیای سیاست همین است و خطاست اگر در مشی و مرام آنها دنبال چیزی به نام همدلی و درک شرایط عمومی کشور و مردم بگردیم.

اگر یادمان باشد در ماجرای سیسمونی گیت هم آن چیزی که خیلی خیلی مورد عتاب و خشم قرار گرفت؛ اصل قضیه نبود بلکه اعتراض به این بود که چرا دوربین رسانه باید روی سفر خانواده های مقامات زوم کند. حتی چیزی نمانده بود؛ پدر خانواده بگوید: آهای ملت! مگر وقتی که شما استانبول و تایلند و اربیل و دبی می روید سیاستمداران به شما گیر می دهند؟!

چرا مداوما با چنین وضعیتی روبرو می شویم؟

این سوال دو وجه دارد:

اول این که چرا بخش قابل توجهی از اهل سیاست مشتاق سفر خارجی هستند؟

دوم این که چرا مردم و افکار عمومی تا به این اندازه به این موضوع حساسند؟

به باور من در چنین ماجرایی با چهار موضوع مهم روبرو هستیم:

الف) مسبوق به سابقه است. برویم ببینیم بیرون چه خبر است؟

ب) آن که با چتر بیاید احتمالا با هواپیما هم می رود!

ج) مردم ایران حالا و در این شرایط بیش از هر زمان دیگری حق دارند به این موضوعات حساس باشند.

از اولی شروع می کنم: تقاضا و اشتیاق مداوم چهره های برجسته ی حکمرانی سیاستمداران و مسئولین برای سفر به خارج و گشت و گذار فرنگ سابقه ی تاریخی دارد. نمونه های برجسته ی ماجرا مربوط به همان دوران قاجار و سفرهای ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه است.

در دوران پهلوی اول و دوم هم از مقامات درباری گرفته تا مدیران میانی؛ اشتیاق بالایی برای سفر به خارج وجود داشت. خود خانواده ی سلطنتی هم از امورات دندانپزشکی گرفته تا خرید عطر و ادکلن و مبلمان یک تُک پا می رفتند پاریس و لندن و نیویورک! در دوران پس از پیروزی انقلاب ۵۷ نیز این رویه به طور کامل متوقف نشد. کافیست نگاهی بیاندازیم به خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی. یکی از بسامدها و مواردی که بسیار تکرار می شود مراجعت خیلی از افراد برجسته به ایشان برای کسب ارز و مساعدت مالی در مورد سفر به خارج است. حتی خود هاشمی هم در بسیاری از سفرها فرزندانش را با خودش می برد و در جریان بازگویی خاطرات هم مداوما به سفرهای خارجی دیگر اعضای خانواده اش اشاره می کند.

آن مورد مشهور دوران احمدی نژاد در سفر به نیویورک و روسای بعدی نیز بارها مورد توجه قرار گرفته است. صد البته اینها فقط نوک کوه یخ است و رسانه ها و افکار عمومی فقط از اطلاعات بخشی از این سفرها خبر دارند و حساسیت ها وقتی بیشتر می شود که به خاطر بیاوریم نه تنها روسای جمهور وزرا و مقامات پارلمانی بلکه بسیاری از شهرداران استانداران شهرداران و اعضای شورای شهر در استان های مختلف هم غالبا به دنبال راهی بوده اند تا مجالی برای سفر پیدا کنند و ماموریتی جور شود و بروند آفاق را بگردند ببینند بیرون چه خبر است. (انفس را معمولا فاکتور می گیرند!)

دیپلمات برجسته ای تعریف می کرد؛ زمانی که در سفارت جمهوری اسلامی ایران در یکی از کشورهای اروپایی مسئولیت داشته آن قدر تقاضاها و بهانه های عجیبی برای هموارسازی مسیر سفر برای این و آن دریافت می کرد که اساسا ماموریت اصلی در حاشیه قرار می گرفت!

به راستی چرا؟

این چه اخلاقیات و سبک زندگی عجیبی است که آدم ها با وجود ادعای دینداری و زندگی اسلامی به راحتی از امکانات دولتی برای سفر خارجی استفاده می کنند و می خواهند کارشان راه بیفتد و همواره در محور وی.آی.پی و فرست کلاس قرار بگیرند؟

نکته ی جالب اینجاست: بسیاری از مقامات و مسئولینی که مردم را دعوت به قناعت و تحمل شرایط می کنند نه تنها برای تفریح و مداوا به خارجی می روند بلکه نورچشمی های خودشان را هم به دانشگاه های خارج از کشور می فرستند تا آینده ی آنها تامین باشد! ظاهرا این کشور با این فرودگاه ها و جاده های ناساز با این وضعیت اقتصادی با این وضعیت دشوار معیشتی حتی با وجود صدها جذابیت طبیعی و فرهنگی لطفی برای از مابهتران ندارد و برایشان تکراری شده!

موضوع چه ربطی به «چتربازی» دارد؟

عرض می کنم.

یکی از دفاعیه های دبیری معاون پارلمانی رییس جمهور این است که اولا با پول و درآمد خودش به قطب جنوب رفته و از امکانات دولتی هم استفاده نکرده و نباید بر او خرده گرفت. دوم این که همه جا تعطیل است و کار خاصی نداشته! ربط موضوع به فرودآمدن چتربازان در دنیای سیاست دقیقا همینجاست.

دبیری اگر اهل سیاست بود اگر سلسله مراتب رشد اداری و سیاسی را بر اساس سنت مرسوم جهان طی کرده بود هم می دانست که لااقل در حیطه ی ادعا و تبلیغ و پروپاگاندا مفهومی به نام «همدلی با مردم» وجود دارد و باید با آنها به سوگ نشست و با آنها در سور شریک شد هم درک می کرد که روال و جریان کار سیاسی تعطیلی بردار نیست. به ویژه در شرایطی که تندروهای مجلس به جان پزشکیان و کابینه ی او افتاده اند باید بیشترین زمان خود را به ارتباط با نمایندگان مجلس اختصاص می داد. شاید هر کس دیگری جای او بود یک چادر مسافرتی در حیاط مجلس برپا می کرد تا شب و روز در همان جا بماند و بتواند با نماینده ها صحبت و رایزنی کند و فضای بین مجریه و مقننه را تلطیف و تعدیل کند. اما از آنجایی که جناب دبیری کار سیاسی نکرده و حد اعلای تجارب او پیروزی در انتخابات شورای شهر تبریز بوده و در حیطه ی تخصصی هم نهایتا در امور ورزشی و بیمارستانی فعالیت کرده طبیعیست اگر نتواند یک پاراگراف ده سطری درباره ی تفاوت معاونت پارلمانی و معاونت اجرایی بنویسد!

آیا دبیری تنها سیاستمداری است که بدون سلسله مراتب و رشد تدریجی سازمانی و دیوانی اصطلاحا با چتر بر صحنه ی سیاست و قدرت فرود آمده است؟!

خیر. اختیار دارید! این نیز همچون همان سفر به فرنگ مسبوق به سابقه است. این موضوع یکی از بزگترین اشکالات ساختاری نهاد سیاست و قدرت در حکمرانی جمهوری اسلامی است.

یادمان باشد ما در کشوری زندگی می کنیم که فردی می تواند از پست مشاور استانداری کردستان جهش کند به استانداری اردبیل سپس بشود شهردار تهران و بعد به مدت ۸ سال رییس جمهور شود!

ما در کشوری زندگی می کنیم که یک نماینده ی مجلس یا عضو یک خانواده ی قدرتمند سیاسی به راحتی می تواند بدون تجریه و فعالیت ورزشی طی یک دوره بیست ساله رییس یک فدراسیون ورزشی شود یا می تواند به راحتی رییس دانشگاه شود.

ما در کشوری زندگی می کنیم که یک نماینده ی کمیسیون امنیت ملی مجلس با سطح ناچیزی از دانش و معلومات سیاسی پس از شکست در انتخابات می رود عضو هیات علمی یکی از مهمترین دانشگاه های کشور می شود یک استاندار احمدی نژادی در دولت بعدی به خاطر رابطه فامیلی رییس سازمان مدیریت بحران می شود یک ورزشکار می تواند به راحتی پست اجرایی بگیرد یک مداح می تواند ره صد ساله را یک شبه طی کند یک گوینده تلویزیون می تواند بدون هیچ دانش و تخصصی عضو هیات علمی و نماینده مجلس شود یک آقازاده می تواند با مدرک کارشناسی یک رشته ی بی ربط عضو هیات مدیره شستا شود یک آقازاده می تواند صاحب اندیشکده و پژوهشکده شود آن یکی دلال نفت و دلار شد و ده ها و صدها نمونه ی دیگر که آبِ چشم فراوان جاری کند!

تا زمانی که در نهاد سیاست و همچنین در دیوانسالاری ایران آدم ها راه رشد سلسله مراتبی و تدریجی را طی نکنند در بر همین پاشنه خواهد چرخید. یادمان باشد که پزشکیان بسیاری دیگر از معاونین خودش را هم از بین صنف پزشک جماعت انتخاب کرده و اساسا مخالفتی با چتربازان دنیای سیاست ندارد! ولی مساله فقط پزشکیان نیست. اسلاف او نیز چنین بودند. نه تنها در تهران و در تقسیم موقعیت و پست هم دولتی و حکومتی در استان و مناطق هم تعیین بسیاری از پست و عناوین اجرایی بر اساس تقرب ستاد انتخاباتی و روابط تشکیلاتی است ونه شایستگی و تخصص.

در روزهایی که یک دلار گردن شکسته از یک میلیون ریال هم گرانتر شده در شرایطی که حتی خرید آجیل و شرینی عید برای میلیون ها خانوار این کشور تبدیل به امری تجملی و دست نیافتنی شده فقدان حس همدلی بین سیاستمدار و حکمران با شهروند عادی از هر دورانی تلختر است.

23311

دکمه بازگشت به بالا