اول آن توئیت را بخوانیم: خورشید از شرق طلوع می کند و واقعا در غرب غروب. خیلی از دوستان و همکاران من ریختند سر وزیر خارجه که این چه حرفی است که می زنی؟ و اصلا چرا از این شعارهای غرب ستیزانه متوهمانه سر می دهی؟ من یادداشتی نوشتم در روزنامه هم میهن با عنوان دیکتاتوری مدرن. و جان سخن این که: « این میزان حمله به وزیرخارجه را نمی فهمم. این یک شعار سیاسی است و نه تئوری فلسفی و نظری. یک جمله عادی است از یک مقام رسمی اهل سیاست». دوستان در رسانه های دیگر لطف کردند و هنگام بازنشر این مطلب تیتر مهیج تری را انتخاب کردند: این عباس عراقچی است نه سید احمدفردید و جلال آل احمد. انصافا هم خوش ذوقی کردند. حسین قره عزیز در مجله خانواده بزرگواری کرد و پاسخی نوشت با عنوان غرب کجاست آقای عراقچی؟ من قصد پاسخگویی نداشتم اما عزیزی از دوستان خبرآنلاینی فرمودند بد نیست که این بحث در میان دوستان ادامه پیدا کند تا هم تمرینی باشد برای گفت و گو و هم دیگران بدانند که ما تا چه اندازه به تضارب آراء و تعاطی افکار معتقدیم. امتثال امر کردم و نتیجه اش همین چیزی است که در ادامه خواهم نوشت.
اما بعد. یکی از دلایلی که نمی خواستم پاسخی به حسین عزیز بدهم این بود که کاملا پیدا بود حسین مراعات حال مرا کرده وگرنه حتما می توانست بهتر از این ها و مستدل تر از این ها بنویسد. حسین کلا اهل حجب و حیاست. معرفت و دوستی سرش می شود و مفاهیمی مثل بزرگ تر و کوچک تر و نان و نمک و این حرف ها برایش معنا دارد. شک ندارم حرمت رفاقت و بزرگواری اش مانع از آن شده تا آن جور که دلش می خواهد نقدم کند. من اما در چنین مواردی خیلی تعارف و مراعات آداب دیپلماتیک سرم نمی شود. یا نباید بنویسم یا اگر می نویسم باید آن چه می خواهد دل تنگم بر زبان آورم. این بود که تصمیم گرفتم پاسخ ندهم اما ابرام و اصرار آن عزیز دیگر را چه میتوانستم کرد؟ بگذریم. این ها را گفتم تا اگر خواننده احتمالی این بده بستان های قلمی بودید علت دست به عصا بودن صاحب این قلم و آن قلم را هم بدانید.
حسین عزیز حرف هایش را در قالب چند پرسش طرح کرده که من سعی می کنم در حد توانایی خود به آن ها پاسخ دهم.
اول. آیا در میانه جنگ و لفاظی و حمله و رجز می توان جمله ای ناراست (منظور اعتبار بر صدق و کذب است نه راست و دروغ اخلاقی) گفت بدون در نظر گرفتن هزینه ها و آثاری که دارد و باقی می گذارد؟
پاسخ: در سیاست راست و ناراست خیلی معنا ندارد بلکه باید دید آن جمله خواه راست باشد خواه ناراست چه نتایج و توابعی در بر خواهد داشت. خود حسین البته بهتر از من می داند دعوا بر سر چیست. همان طور که حسین اشاره کرده «هزینه ها و آثار» محل دعواست نه راستی یا ناراستی. اما پرسش اصلی من هم در آن یادداشت این بود که اصلا جمله آقای عراقچی چه هزینه ای روی دست ما باقی می گذارد که این طور معترض شده ایم؟ تازه من بر سر آل احمد و این که امت همیشه در صحنه می خواهند همه مصیبت های وضع موجود را گردن او و کتاب غربزدگی اش بیندازند کلی حرف دارم اما بر فرض صحیح بودن آن اعتراض ها به آل احمد و تعابیری مثل غرب ستیزی کین توزانه حرف های آقای عراقچی چه ربطی به آن حرف ها دارد؟ اصلا همه سخن در آن یادداشت این بود که اظهار نظر یک مقام سیاسی را نباید از جنس مباحث نظری و تئوریک فرض کرد. آن هم حرف هایی که وسط یکی از ابر بحران های سیاسی و نظامی گفته می شود. بله حق با حسین قره عزیز و دیگر دوستان است به شرط آن که جمله ای که او گفته هزینه های هنگفتی روی دوش این مردم بگذارد. اما من ندیده ام جز دوستان ایرانی کس دیگری معترض آن حرف ها شده باشد. یعنی ندیدم هیچ مقام سیاسی خارجی و غربی از این جمله آقای عراقچی برآشفته شده باشند و در مقام پاسخگویی برآیند و بخواهند تلافی کنند و بعد از این مارا بیشتر تحریم کنند و …الخ. اگر آقای عراقچی حرف نابخردانه ای می زد که در عوض دنیا را علیه ما می شوراند و کشورهای غربی سیاست هایی اتخاذ می کردند که زندگی را برای مردم ما دشوارتر می کرد من هم به حسین قره و دیگر دوستان حق می دادم که یقه آقای عراقچی را بگیرند و به او آداب سخن گفتن بیاموزند. اما کدام هزینه؟ هزینه را احمدی نژاد روی دست ملت ایران گذاشت که با دعاوی مضحک و نابجایی مثل هولوکاست برای ما مصیبت و بدبختی خرید. به این می گویند هزینه. هزینه را فلان امام جمعه ای که دعوی انقلابی گری دارد روی گرده این مردم بی پناه می گذارد نه عراقچی بیچاره. همتایان غربی عراقچی هم معنای جمله او را خوب می فهمند و می دانند این جمله ته تهش یک رجزخوانی معمول و مرسوم است. به هیچ کس هم آسیبی نمی رساند. درست مثل کرُی خوانی های قبل یا بعد دربی. یک جورهایی نمک ماجراست و جزو قواعد بازی. کسی هم به راستی یا ناراستی آن کُری ها کاری ندارد.
دوم. آیا می توان به خانم ها و آقایان منتقد بگوییم هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد و وسط دعوا که خیرات پخش نمی کنند شما کوتاه بیایید و نقد نکنید؟ آیا زمانه سخت و جنگ توجیه کننده گفته هاست؟
پاسخ: اصلا زمانه ای نیست که کسی به دیگران امر و نهی کند. باشد هم من چه کاره حسنم که بگویم کوتاه بیایید و نقد نکنید. آیا زمانه سخت توجیه کننده گفته هاست؟ ببخشید. متوجه نمی شوم. البته منظورت را متوجه می شوم حسین جان اما این چه جمله ای است؟ سر جدت یک بار دیگر خودت جمله ات را بخوان. آیا زمانه سخت و جنگ توجیه کننده گفته هاست؟ تازه چند کلمه قبل هم ضرب المثل معروفِ وسط دعوا که حلوا خیرات نمی کنند را جور دیگری نوشته ای. رفاقتمان سر جای خودش اما با زبان فارسی شوخی مکن. این تنها چیزی است که در زمان آرامش صلح و هیاهوی نبرد حفظ حرمتش از اوجب واجبات است. اصلا ما اگر یک وظیفه به عنوان روزنامه نگار و نویسنده داشته باشیم همین حرمت نهادن به زبان فارسی است. می دانم کارت درست تر از این حرف هاست و آن قدر حواست به این بوده که دل نازک مرا نرنجانی که این ریزه کاری ها از دستت در رفته اما تو را به خدا بیشتر مراقب باش. ممکن است چهار نفر من و تو را جدی بگیرند و به حساب این که تهمتیان فرهنگ و هنریم از ما انتظار دیگری داشته باشند.
سوم. اگر این گزاره درست باشد که در میانه جنگ و… میزان و سنجه درستی سخن از میان برداشته می شود دیگر حرف تمام توجیه گران خشونت و جنگ و کشتار منطقی جلوه می کند (روی حرفم با گزاره عراقچی نیست آن را چند پاراگراف پایین تر تشریح می کنم.) دیگر در میانه جنگ دوم که دامن اروپا و جهان را گرفت نه می توان حرف های سخنگوی چرچیل را نقد کرد و نه حرف های سخنگوی هیتلر را. با این شیوه به حرف های «یوزف گوبلز» هم نمی توان تعریض داشت. دیگر چه کاری است که امروز یقه بنیامین نتانیاهو را گرفته و بگوییم این ماشین کشتار که راه انداخته ای جواب آن حمله نیست چون او هم وسط جنگ و دعوا است. می گوید خورشید از همین جایی که من هستم طلوع می کند و با این خورشید می خواهم تکلیف خاورمیانه جدید را روشن کنم. تاکید می کنم نکته من سیاسی نیست؛ چون اهلش نیستم پرسشم فرهنگی است وسط جنگ و دعوا و رجز هر حرف را بدون هیچ منطقی می توان زد اگر این باشد که فردا چگونه می توان سنگ صلح را بر زمین گذاشت. اصلاً بر کدام زمین؟
پاسخ: واقعا توئیت عراقچی را می توان با دعاوی فاشیستی و نژادپرستانه نتانیاهو از یک سنخ دانست؟ اگر آری که دیگر من حرفی ندارم. قیاس گوبلز و هیتلر و بقیه جانوران را هم با عراقچی خودمان نمی فهمم. واقعا گیج شده ام اما بگذار کمی منظورم را توضیح بدهم که حقیقتا اگر ابهامی است و یا سوءتفاهمی برطرف شود. اصلا درباره آن توئیت عراقچی حق با تو و دیگر دوستان است به شرط آن که این غرب ستیزی کین توزانه به تعبیر شما دکترین وزیرخارجه ما باشد. به شرط آن حیات سیاسی او گواهی باشد بر گرایش های فاشیستی و تمامیت خواهانه اش. در حالی که می دانم و می دانی که این گونه نیست و او همین الان هم هر روز دارد از طرف جماعت خودارزشی پندار به سازشکاری و غربزدگی متهم می شود. هیچ سیاستمداری را از روی یک جمله قضاوت نمی کنند. بعدش هم برادر من رفتار متفرعنانه و نژادپرستانه آشکار کشورهای غربی را این روزها نمی بینی؟ در مقابل این همه خباثت و جنایت آشکار یک توئیت ناقابل که آن هم کاملا معلوم بود به چه منظوری نوشته شده و صرفا یک رجزخوانی ساده سیاسی و اقتصادی بوده و هیچ هزینه ای هم برای هیچ کسی نداشته این همه جلز و ولز دارد؟ نمی فهمم. بله غایت سیاست ورزی چیزی است به نام منافع ملی اما آیا عراقچی به منافع ملی بی توجه بوده و یا همیشه طرف شرق غش کرده و به غرب بی اعتنا بوده؟ این دولت که از اول سر کار آمدنش مدام گفته با هیچ کس دعوا ندارد. در دعوای روسیه و اوکراین هم جانب روسیه را نگرفته و به همین دلیل از طرف انقلابی نماها کلی دشنام نوش جان کرده. پس مشکل کجاست؟ واقعا متوجه نمی شوم. بی تعارف.
چهارم. پرسش بعدی این است آیا مهم است چه کسی در چه مقامی در چه جایی چه چیزی را می گوید. مثلاً اگر بین محمدجواد ظریف تا عباس عراقچی حسین امیرعبدالهیان همین گزاره را می گفت و به او حمله می شد که این چه گزاره ای است و آن مرحوم هم می گفت وسط جنگ و دعوا و رجز هستیم توجیه می شد. یا فقط شخصیت هایی که ما دوستدارشان هستیم از این حق وتو می توانند بهره ببرند. آیا ما گزاره ها را قضاوت می کنیم یا نیات اشخاص را. اگر ظریف در بیرون از مرزها تصویری ناراست از وقایع داخلی ارائه کند صرفاً به این جهت که او نیات خیری دارد و کار بزرگی کرده است و… می شود توجیهش کرد؛ ولی اگر مثلاً امیرعبدالهیان همین رفتار را کرد اشتباه است. اتفاقاً از ظریف و عراقچی انتظار حرف و کار سنجیده می رود چرا که این تصویر را از خودشان برای افکار عمومی ساخته اند هیچ کس از جریان روشنفکری و اهل کتاب و طبقه متوسط و… از امیرعبدالهیان انتظاری نداشت که مغایر عقایدش حرفی به زبان بیاورد چرا که او از روز اول تا آخرین روز زندگی جبهه و جریانش مشخص بودهرچند به نظرم رجز اندازه دارد قیاس مع الفارق است و چنین صحنه ها و چنین کسانی از ایران دور باد؛ اما طارق عزیز وزیر امور خارجه و مشاور عالی دولت صدام حسین تا شب قبل از سقوط بغداد درحالی که ماشین کشتار آمریکایی بوش پسر تا پای دیوار کاخ صدام را ویران کرده بود رجز می خواند و از آرامش عراق می گفت. درحالی که برای شارژ باطری دوربینی که در آن حرف می زد مشکل برق وجود داشت.
پاسخ: بله واقعا مهم است چه کسی در چه مقامی و در چه جایی چه چیزی را می گوید. اصلا همه حرف همین است اما پرسش بعدی ات اگر واقعا مخاطبش من هستم باید بگویم برایم عجیب است چنین پرسشی. آن هم از سوی حسین قره که سال هاست دوست و همکاریم. حتی اگر از سر اتفاق چهارتا از یادداشت های پرت و پلای مرا خوانده باشی نباید این پرسش را طرح می کردی. من چرا باید دوستدار عراقچی باشم و یا خصم مرحوم عبداللهیان؟ روی چه حسابی؟ اصلا نمی خواهم بحث را شخصی کنم و بگویم من چنینم و چنان اما هیچ کس نداند تو که خوب می دانی به دلیل همین تن ندادن ها به مناسبات اهل سیاست است که از قضا در دوره هایی که دوستانمان سر کار بوده اند حال و روز پریشان تری داشته ام. فرمود: گواه عاشق صادق در آستین باشد. همین که بعد از سی و اندی سال کار خیر سرم فرهنگی باید از تهران کوچ کنم فکر می کنم برای اثبات آلوده نشدنم به این مناسبت های حسابگرانه کافی است. بهتر است این موضوع را ادامه ندهیم. حدس می زنم چیز دیگری می خواستی بگویی و یا مخاطبت کس دیگری بوده و مرا بهانه قرار داده ای. نمی دانم. هرچه هست به من خیلی ربطی پیدا نمی کند. قیاست هم به گفته خودت مع الفارق بود. شاید می خواستی عمق فاجعه را نشان بدهی.
باقی مطلب خطاب به آقای عراقچی است و خود ایشان اگر صلاح بداند پاسخ خواهد داد اما من هنوز نفهمیدم این همه برآشفتگی از آن توئیت چیست؟ اگر حقیقتا چیزی است که من نمی دانم بگویید تا من هم توجیه شوم. حسین قره جوری از آن توئیت عصبانی است کانه حمله به سفارت انگلستان و ظریف و برجام؛ همه و همه زیر سر شخص عراقچی است. من فکر می کنم حسین عزیز از دست رحیم پور و رائفی پور و حسن عباسی ناراحت بوده و دق دلی اش را سر عراقچی خالی کرده. حدس می زنم او از دست روسیه پرستان تیفوسی عصبانی بوده و دنبال بهانه ای می گشته برای تسویه حساب و این توئیت را که دیده فکر کرده حالا وقتش است. اصلا فکر می کنم او عراقچی را با یکی دیگر عوضی گرفته. یعنی ممکن است؟