افراد مؤسس و مؤثر تاریخی همواره از این جهت قابل بررسی و کاوش هستند که از چه تفکر و مکتبی برخاستهاند. اگر اصالت فکری و مکتبی افراد شناخته شود بهخوبی میتوان به مختصات رفتاری و اندیشهای آنان پی برد و تحلیل دقیقتر و درستتری از واقعیت داشت.
به گزارش مجله خانواده، همشهری نوشت: در چهارمین سالروز شهادت سردار قاسم سلیمانی، تصمیم گرفتیم با جواد منصوری، نخستین فرمانده سپاه پاسداران و سفیر اسبق ایران در چین و پاکستان گفتوگویی داشته باشیم تا مشی سیاسی و مکتب فکری حاج قاسم سلیمانی را بررسی کنیم و به حقیقت عقیده و عمل ایشان نزدیکتر شویم.
شما بهعنوان کسی که در بخشهای مختلف سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی حضور داشتید و متعلق به نسل مبارزان ضدرژیم سلطنتی محسوب میشوید، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را فارغ از تواناییهای نظامی و بهره هوشی، برآمده از چه مکتب و تفکری میدانید؟
قبل از پرداختن به سؤال شما و جواب به آن، بیان نکته مهمی را حائز اهمیت میدانم و در فرصتهای مختلفی مثل این گفتوگو، به آن اشاره میکنم و متذکرش میشوم. آن موضوع مهم این است که معمولاً هر نظام سیاسی یا فرهنگی در جوامع مختلف، با صرف هزینهها و انرژی زیاد سعی دارد افرادی را بهعنوان چهرههای شاخص و الگوی جامعه معرفی کند و آنان را به مثابه شخصیتهای شایسته پیروی و الگوگیری به جهانیان بشناساند. حتی گامها از این هم فراتر میرود و شخص را بالاتر از الگو بهعنوان یک اسطوره و افسانه نشان میدهند و هدف از این کار هم بسیار روشن است؛ اینکه نظامهای سیاسی و فرهنگی قصد دارند از این طریق ارزشها، افکار، هنجارها و اعمال را حولمحور آن فرد و ایده قرار دهند.
برای شناخت شخصیت جامعالاطرافی مثل حاج قاسم، آیا فعالیت کنشگران داخلی کافی بوده؟
برخلاف داخل، غربیها جزو جوامعی بهحساب میآیند که در این راه، سنگتمام گذاشته و میگذارند. من تنها به یک نمونه اشاره میکنم و آن این است که تا امروز که من با شما صحبت میکنم، برای ناپلئون بناپارت، پادشاه شهیر فرانسه، ۲۲ هزار عنوان کتاب نوشته شده است! این تعداد کتاب، فارغ از حجم عظیم نمایشنامهها، فیلمها، مجسمهها و نقاشیهایی است که درمورد او خلق شده است. همین مثال نشاندهنده حساسیت بحث تمرکز روی افراد شاخص جوامع است. کاری که باید انجام دهیم این است که با یک برنامهریزی دقیق مسیر را به سمت و سویی ببریم که افراد شاخص و لایق جامعه ما در یک سطح کلان عمومی برای مردم تبدیل به الگوهای جریانساز شوند تا مسیر مکتب بهغایت و هدف خود ادامهدار باشد؛ لذا من معتقدم شبیه به این کارهایی که شما اصحاب رسانه انجام میدهید، باید ادامه یابد و درباره سایر افراد، چه شخصیتهای شناختهشده و چه شخصیتهای ناشناخته کار عظیمی صورت بگیرد؛ هرچند که باور دارم درمورد شهید سلیمانی هم به اندازه کافی و شایسته کار صورت نگرفته است. آنقدر باید حجم و دقت کارهایمان بالا باشد که موضوع فراموش نشود.
شکلگیری شخصیت حاجقاسم، مرهون کدام مولفه محوری است؟
اما درمورد شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی این نکته را باید بگویم که او، به همراه صدها نفر از همنسلانش به شکل حقیقی و واقعی، برآمده از انقلاب اسلامی و تفکر انقلابی هستند؛ بهعبارتی انقلاب اسلامی تنها یک سقوط و ظهور نظام سیاسی نبود که در آن رژیم سلطنتی ساقط و دست استعماری و استکباری آمریکا از کشور قطع و کوتاه شود و در نتیجه آن، نظام جمهوری اسلامی روی کار بیاید، بلکه انقلاب اسلامی چیزی فراتر از آن بود و یک منطق و مکتب خاصی را خلق کرد که در پس آن، انسان انقلاب اسلامی بهوجود آمد؛ انسانی که محدود به ایران نیست؛ چراکه اساساً آن منطق انقلابی محدود به کشور ما نشده و جنبه فراملی دارد؛ مکتبی که شاخصههایی نظیر مقاومت، ظلمستیزی، استقلالطلبی، استکبارستیزی و… در آن برجسته است و به چشم میآید.
این تغییر و تحول عظیم بشری همانطور که گفته شد عدهای را بهعنوان نمایندگان خود به عموم مردم معرفی کرد؛ کسانی که آمدند تا اهداف و آرمانهای مکتب را محققسازند که در رأس آنان حضرت امامخمینی(رحمهالله علیه) قرار دارد.
از نظر حضرتعالی، چه عناصری برای انقلاب تولید قدرت کردهاند؟
انقلاب اسلامی و بستری که از قبل آن ایجاد شد، فرصتی را فراهم کرد تا جوانان به صحنه عمل بیایند و کنشگری خود را به نمایش بگذارند. به طور مثال حسن باقری، جوانی است که در قبل از انقلاب کنش خاصی ندارد یا نهایتاً کار او نوشتن چند اعلامیه است، اما انقلاب فرصتی را فراهم آورد که او اول به عنوان یک خبرنگار وارد صحنه میشود و پس از آن در جبهه مدارج نظامی را تا حدی طی میکند که به عنوان فرمانده اطلاعات و عملیات ایران منصوب میشود. بسیاری از فرماندهان کار کشته نظامی به زیرکی و توان طراحی نظامی او اذعان و اعتراف میکنند. بسیاری از این جوانان برای عموم شناخته نشدند و تنها عدهای از آنها برای ما آشنا محسوب میشوند. همین ناشناختههایی که تنها به انجام وظیفه مشغول هستند و از نام و رسم دوری میکنند، قدرت اصلی انقلاب اسلامی و توان برجسته آن را تولید کردهاند. در بدو امر، موانع زیادی جلوی پای انقلاب اسلامی وجود داشت تا آن را از رسیدن به اهدافش بازدارد. این موانع هم داخلی بودند و هم خارجی. در چنین فضایی است که سپاه پاسداران شکل میگیرد. فلسفه شکلگیری این سازمان، این بود که وظیفه تنها انجام اقدامات نظامی و امنیتی نیست، بلکه هرجایی که کشور و نظام به ما نیاز داشته باشد باید وارد صحنه شویم و مشکلات را به حداقل برسانیم و سختی و رنج این مسیر خدمت را پذیرا باشیم. عملی شدن این ایده و ایجاد سپاه پاسداران قدرتی برای انقلاب اسلامی ایجاد کرد که بسیاری از نقشههای دشمن برای ضربه به کشور را ناکام گذاشت. این موضوع چیزی است که هنری کیسینجر، وزیر اسبق خارجه آمریکا و مغز متفکر سیاسی این کشور به آن اذعان داشت که ما انقلاب اسلامی ایران را نه توانستیم بشناسیم و نه توانستیم با آن مقابله کنیم.
شخصیتهایی همچون سردار سلیمانی حائز چه شاخصه کلیدی و مهمی هستند؟
انقلاب اسلامی استثنائات مختلفی را داراست که یکی از آنها تربیت نیروی جدیدی است که با تعهد کامل نسبت به ارزشها و آرمانهای سیاسی و اسلامی وارد میدان شده و دست به فعالیت و کنشگری میزند. حاج قاسم سلیمانی را باید در این فضا و پیشزمینه شناخت که او با توجه به نکاتی که گفته شد، نیروی تربیتشده انقلاب اسلامی است. او جوانی از اطراف شهر کرمان است که دقیقاً بر مبنای همان تفکر که متشکل از ایمان و تبعیت از رهبری باشد، وارد صحنه شد؛ گرچه افرادی نظیر او شخصاً این استعداد خدادادی را دارند که بتوانند از جهات دیگری نیز اثرگذار باشند؛ افرادی نظیر شهید سلیمانی هیچگاه در شاخصههای اصلی تفکر خود دچار تزلزل نمیشوند و به شکل صعودی بالا میروند تا به قله برسند؛ حال این قله یا شهادت است یا پیروزی و فتح.
آگاهی سیاسی حاج قاسم مبتنی بر چه اصلی بود؟
سردار سلیمانی بنا به آنچه ما دیدیم و میدانیم یک آگاهی و اشراف سیاسی و اجتماعی مبتنی بر اصول دینی داشت. به تعبیری، او صرفا یک فرمانده نظامی نیست که تاکتیکهای جنگی را بلد باشد، بلکه بهعنوان یک شخص عالیرتبه نظامی این درک و فهم را داشت که باید حکومت، مردم و جامعه چه رابطهای با «الله» داشته باشند؛ برای همین است که از قضا شاهدیم رابطه او با مردم، رهبری و کادر سپاه تا چه حدی گرم و صمیمی است. خیلیها هستند که فرماندهان نظامی موفقی محسوب میشوند، اما محبوبیت ندارند یا برعکسش، ولی شهید سلیمانی شخصیتی جامع از این منظر شناخته میشود.
تشییع پیکر سردار سلیمانی چه واقعیتی را منعکس کرد؟
یکی از مسائلی که بهنظر من باید از منظرهای مختلف مورد بررسی قرار بگیرد، ماجرای تشییع پیکر شهید سلیمانی است که در آن افراد با هرجور عقاید و مشی فکری حاضر بودند؛ حتی من کسانی را دیدم که شاید خیلی اهل راهپیمایی نبودند، اما گفتند که شهیدسلیمانی کسی است که همراه و همگام با مردم ایران است. آن حضور میلیونی در تشییع پیکر حاج قاسم و واکنش مردم جهان به شهادت ایشان موجب شد سران جبهه استکبار جهانی اظهار ندامت و اشتباه کنند و به شکل صریح بگویند که شهادت و ترور ایشان کار اشتباه و غلطی بوده است.
ما در قبال شهید سلیمانی باید دست به یک کار فوقالعادهای بزنیم؛ کاری که تشیع در طول تاریخ خودش آن را انجام داد. شیعیان در سالهای متمادی یکی از عظیمترین کارهای سیاسی و فرهنگی تاریخ را به نمایش گذاشتند. پس از شهادت حضرت سیدالشهدا(ع)، بنیامیه و عمال آن کمر بستند تا به هرشکلی که شده نام و یاد بنیهاشم و حضرات معصومین(ع) را از صحنه جامعه محو کنند و در این مسیر هم به روشهای مختلفی متوسل شدند. صریحترین نمونه آن شعری است که یزید خواند: لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلک فَلا/خَبرٌ جاء وَ لا وَحی نَزَل به تعبیری بنیامیه همت خود را به بالاترین شکل ممکن مصروف حذف اهلبیت(ع) کرد، اما شیعیان به هر طریقی که ممکن بود سعی کردند این فلسفه و حقیقت عاشورا را زنده نگه دارند. روضه، نقالی، شعر، کتابت، حدیث و… همگی ظرفیتهایی بود که اهل تشیع برای زنده نگه داشتن واقعه عاشورا بهکار گرفتند و از آن بهرهمند شدند. متأسفانه ما در قبال انقلاب اسلامی و اتفاقات تاریخ آن که یکیاش حاج قاسم و اهمیت اوست از ظرفیتهای موجود استفاده نکردهایم و نتیجه این شد که نسل جدید نتوانست آنطور که شایسته است با ارزشها ارتباط برقرار و از آن پیروی کند. ما نتوانستیم مثل تاریخ تشیع در این شرایط ارزشها را به شکل حداکثری منتشر کنیم. در مورد شهید حاج قاسم این کملطفیها صورت گرفته و انتظار میرود وضعیت تربیت و آموزش به سمتی برود که فرد در سنین کودکی با ارزشها و شهدا یک ارتباط درونی پیدا کند.
شاید بسیاری از افراد ادعای انقلابیگری و پیروی از ارزشها را داشته باشند، اما در نتیجه چه در عمل و چه در بازتاب اجتماعی مانند شهید سلیمانی نباشند. بهنظر شما جنس انقلابیگری شهید سلیمانی و شاخصههای آن چیست؟
یکی از عمدهترین دلایل انحراف و در نهایت شکست افراد، تغییر موضع و گرایش پیدرپی است. عدهای هستند که بسیار معتقد و ملتزم به ارزشهای انقلابی بوده و در راه آن فداکاری هم کردهاند، اما ناگهان طی مسیر، به موضوعات دیگری هم دلبسته شده و رفتهرفته از آن مسیر اصلی فاصله گرفتهاند. این افراد گاهی میخواهند ارزشهای جدید را با آن آرمانهای انقلابی همراه کنند، اما چون به شکل طبیعی این کار ممکن نیست، منحرف میشوند. یکبار رضاخان به شهیدمدرس مقدار زیادی پول میدهد تا به این خاطر از سیاست دوری کند. شهید مدرس در جواب به جای اینکه وسوسه شود، میگوید: «من حاضرم دوبرابر این پول را به تو بدهم تا کشور را ترک کنی!» نکته مهم این است که ما در این مسیر بیشک امتحان خواهیم شد؛ سلیمانی در طول این مسیر بارها امتحان شد و پیروز از آن بیرون آمد. در دیداری که سال ۵۸ با حضرت امام خمینی(ره) داشتم، وضعیت هولناک جامعه را گزارش دادم. ایشان با اطمینان گفت دشمن فقط زحمت ما را زیاد میکند، ما میمانیم، اما همه ما امتحان خواهیم شد.
انتهای پیام