علیرضا نجفی: دکتر محمد مصدق در ۲۶ خرداد ماه ۱۲۶۱ هجری شمسی در خانوادهی اشرافی در تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا هدایت الله آشتیانی وزیر دارایی ناصرالدین شاه و از دوستان و نزدیکان میرزا تقی خان امیرکبیر و مادرش ملک تاج فیروز، ملقب به نجم السلطنه، بنیانگذار بیمارستان نجمیه تهران و نوه عباس میرزا بود.
محمد ده ساله بود که پدرش میرزا هدایتالله را از دست داد و ناصرالدین شاه شغل میرزا هدایت الله را به فرزند ارشد او، میرزا حسین خان، داد و به فرزند کوچکتر لقب مصدق السلطنه و مقداری از حقوق پدر را بخشید.
دایی مصدق، عبدالحسین میرزا فرمانفرما داماد ولیعهد، مظفرالدین میرزا بود. مادر مصدق پس از مرگ شوهر با منشی باشی ولیعهد ازدواج کرد. به همین خاظر مدتی از دوران کودکی مصدق در تبریز و در نزد مظفرالدین میرزا گذشت.
پس از درگذشت ناصرالدین شاه و تاجگذاری مظفرالدین میرزا، مصدق هم که در دربار زندگی میکرد به تهران آمد و به مستوفیگری خراسان مشغول شد. در همین سالها بود که با زهرا خاتون، از نوادگان ناصرالدین شاه، ازدواج کرد؛ ازدواجی که حاصلش پنج فرزند بود.
مصدق با وقوع انقلاب مشروطه مستوفیگری را رها کرد چرا که به گفته خودش مستوفیان تفاوتی با راه زنها و دزدها نداشتند؛ و در اولین انتخابات مجلس مشروطه به نمایندگی طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد، ولی اعتبارنامه نمایندگیاش به دلیل سن کم پذیرفته نشد.
محمد مصدق؛ اولین ایرانی که مدرک دکترای حقوق گرفت
رهایی از مشاغل دولتی فرصتی برای مصدق السلطنه ایجاد کرد که برای ادامه تحصیل به فرنگ برود. ابتدا در سال ۱۲۸۷ به فرانسه رفت و در مدرسه علوم سیاسی پاریس در زمینه امور مالی تحصیل کرد و پس از آن برای خواندن حقوق به سوییس رفت و موفق به اخذ مدرک دکترای حقوق شد. او نخستین فرد ایرانی بود که مدرک دکتری حقوق میگرفت.
مصدق در کتاب خاطراتش مینویسد که پس از پایان تحصیلات در سوییس درخواست تابعیت سوییس را کرده چرا که میخواسته تصدیق نامه وکالت در سوییس را بگیرد. اعطای تابعیت در سوییس بخاطر شرایط پیش آمده در سالهای جنگ جهانی اول مستلزم ده سال اقامت درآن کشور بود و مصدق چهار سال در سوییس اقامت داشت و موفق به گرفتن تابعیت نشد و به ایران بازگشت.
مصدق در زمان بازگشت به ایران به همکاری با وزارت مالیه دعوت شد و چهارده ماه در آنجا فعالیت کرد. در حکومت صمصام السلطنه با وزیر مالیه وقت اختلاف پیدا کرد و از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و با روی کار آمدن وثوق الدوله و قانونشکنی او با قرارداد ۱۹۱۹ مصدق دوباره به اروپا بازگشت و علیه قانون شکنی وثوق الدوله به فعالیت پرداخت.
با لغو قرار داد ۱۹۱۹ و سقوط کابینه وثوق الدوله مصدق برای همیشه به ایران بازگشت و توسط حسن پیرنیا برای تصدی وزارت دادگستری انتخاب شد. مصدق که از فعالیت سیاسی ناامید شده بود -به گفته خودش در کتاب خاطرات- مقام پیشنهادی مشیرالدوله را برای خاطر گرفتن روادید هندوستان قبول کرد، ولی چندی بعد از سفر و مهاجرت پشیمان شد و در راه بازگشت به ایران از طریق بندر بوشهر با درخواست بزرگان فارس مبنی بر والیگری او مواجه شد.
مصدق عریضهای به تهران برد و مقام وزارت دادگستری را به نفع والیگری فارس رها کرد. کارنامه مصدق در دوران والیگری فارس بسیار درخشان است. او با اینکه پلیس جنوب را به رسمیت نمیشناخت، اما رابطه خوبی با آنها برقرار کرده بود و توانست امنیت فارس را تا حدود زیادی تامین کند. همچنین کارش را با دقت و وسواس زیادی انجام میداد.
به گزارش رویداد۲۴ زمانی که مصدق والیگری فارس را بر عهده داشت با نخستین کودتای زندگی حرفهای خود، یعنی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ سید ضیاءالدین طباطبایی و رضا شاه پهلوی مواجه شد و بی درنگ به مخالفت با آن پرداخته و از والیگری فارس استعفا کرد. پس از استعفا به نزد اجداد پدری خود، نزد ایل بختیاری، رفت تا از گزند کودتاچیان در امان باشد.
مصدق در این مرحله از حیات حرفهای خود مشخصه بارزی از خود نشان داده بود؛ قانونگرایی. او حاضر به همکاری با دولت غیر قانونی سید ضیاء طباطبایی نشده بود و مستوفیگری خراسان را به علت شهرت غیر مردمیاش رها کرده بود و با قرار داد ۱۹۱۹ به علت ضدیتش با قانون اساسی مشروطه مبارزه کرده بود. سیاستمدار جوان قانونگرا با سقوط کابینه سید ضیا و روی کار آمدن قوام السلطنه به وزارت مالیه منصوب شد و مدت کوتاهی در این سمت بود.
مصدق در مقام وزیر مالیه از مجلس درخواست اختیارات ویژهای کرد که دست او را در مبارزه با فساد و اصلاح اور مالی کشور باز بگذارد و مجلس پیشنهاد او را پذیرفت. مصدق به محض شروع کردن اصلاحاتش مستمری نزدیکان و درباریان شاه را قطع کرد و نمایندگان مجلس و درباریان را علیه خود کرد. به ویژه ولیعهد از این نکته گله میکرد که مصدق مواجب شاه را که در خارج کشور به سر میبرد بسیار کم کاهش داده است. حتی دوستان و نزدیکان خود مصدق از اصلاحات مالی او آسیب دیدند، جملگی علیه او شدند. سرانجام کابینه قوام تحت تاثیر کاهش محبوبیتش که از اصلاحات مصدق ناشی میشد استعفا کرد و پیرنیا مشیرالدوله، مامور تشکیل کابینه شد.
مشیرالدوله با توجه به خوشنامی و عملکرد خوب مصدق در دوران والیگری فارس والیگری آذربایجان را به او پیشنهاد داد. در ابتدا مصدق مایل به قبول مقام والیگری آذربایجان نبود، ولی نهایتا با قولی که از رضا خان سردار سپه مبنی بر در اختیار داشتن نیروهای امنیتی آذربایجان گرفت حاضر شد پست والیگری را بپذیرد.
مصدق در دوران کوتاهی که در آذربایجان بود تلاشهای بسیاری برای ایجاد صلح و امنیت در آن دیار کرد و مهمترین اقدامش به اجرا گذاشتن قانون لغو کاپیتولاسیون ایران-شوروی بود که با وجود منع قانونی شوروی اصرار در اجرای آن داشت. مصدق در اواخر دوران والیگری دچار بیماری شده و مدام از خونریزی دهان رنج میبرد و همین مورد او را ناچار کرد به مدت یک ماه در یک روستا به سر ببرد و قدرت تکلم نیز نداشت. رضا خان که قول داده بود تصدی نیروهای نظامی در آذربایجان را به مصدق بسپارد زیرقولش زد و همین مساله باعث استعفای مصدق و بازگشتش به تهران شد.
دکتر مصدق پس از بازگشت به تهران در کابینه دوستش مشیرالدوله سمت وزیر خارجه را پذیرفت و به سرعت به ایجاد بهبود روابط با همسایههای شمال و جنوب، شووری و بریتانیا، پرداخت.
مصدق در مقام وزیرخارجه صفت دیگری از صفات حرفهای خود را، علاوه بر قانونگرایی، نمایان کرد؛ ضدیت با دخالت بیگانگان در امور کشور و مبارزه با استعمار. او به عوض امتیاز دادن به انگلیسیها مشکل انحصار قوانین کشتیرانی در دریاچه ارومیه را با پرداخت ۳۲۰ تومان غرامت حل کرد و بر سر ماجرای کاپیتولاسیون با دولت شوروی درگیر شد.
شومیاتسکی سفیر شوروی در ایران استدلال میکرد که با توجه به استقرار قوانین شریعت در ایران و فقدان اجرایی شدن قوانین قضایی مدرن، اگر چنانچه اتباع شوروی در ایران مرتکب جرمی شوند بر چه اساسی محاکمه خواهند شد؟ بنابرین تا زمانی که حقوق کیفری جدید در ایران اجرایی نمیشدند حق کاپیتولاسیون برای کشورهای غربی منجمله شوروی برقرار بود. مصدق برای حل این مشکل تصمیم گرفت با چند تن از مجتهدان آن زمان صحبت کند و از آنها کمک بخواهد. نخستین مجتهدی که مصدق به سراغش رفت حاج آقا جمال اصفهانی بود که با استقرار قوانین کیفری مدرن مخالفت کرد و زمانی که مصدق فقدان چنین قوانینی را باعث و بانی استقرار حقوق برون مرزی قدرتهای خارجی دانست حاج آقا جمال در پاسخ او گفت: «به جهنم»
مصدق با دیدن چنین واکنشی از همکاری بزرگان دین در مبارزه با استعمار ناامید شد و از تماس با دیگر مجتهدان صرف نظر کرد. در این دوران رضا خان با علما و وعاظ رابطه خوبی برقرار کرده بود و در تدارک کودتا و تسخیر قدرت بود. در این دوران چند واعظ مشهور بر بالای منبر به انتقاد از مشیرالدوله و مصدق پرداختند و آنها را همراستا با جریان کفر دانستند.
مصدق با فراست مختص به خودش ماجرا را به سرعت فهمید و به دوستش مشیرالدوله توصیه کرد که تا اوضاع وخیمتر از این نشده استعفا کند و قدرت را به رضا خان بسپارد. مشیرالدوله به اندرز دوستش گوش داد و قدرت به رضاخان رسید و وقتی رضاخان به قدرت رسید مصدق با رد پیشنهاد همکاری با کابینه در جبهه مخالف قرار گرفت و دوران انزوای سیاسیاش آغاز شد.
به گزارش رویداد۲۴ مصدق در دوره پنجم مجلس شورای ملی به نمایندگی از مردم تهران به مجلس راه پیدا کرد. مجلس که با نفوذ رضاخان انقراض دودمان قاجار را به رای گذاشته بود در حال ایجاد تمهیدات قدرت گرفتن رضاخان بود. مصدق در مجلس علیه این ماده قانونی سخنرانی کرد و استدلال کرد که سردار سپه با این کار تبدیل به حاکم مستبدی شده و تمام دستاوردهای انقلاب مشروطه را نابود خواهد کرد. او خطاب به مجلس میگوید «بعد از بیست سال خونریزی در راه آزادی و دموکراسی، آیا شما قبول میکنید که یک نفر هم شاه باشد هم نخست وزیر؟ این ارتجاع صرف است و استبداد خالص است.»
کاتوزیان در کتاب مصدق و نبرد قدرت مینویسد: «سخنرانی مصدق طولانیترین، مستدلترین و هیجان برانگیزترین سخنرانیها بود. او برای حفظ تسلط و سیطره خود بر مجلسی که اکثر نمایندگان و تماشاگران با حالتی خصمانه به اقلیت مخاف مینگرند، همه را وادار میکند به احترام قرآن قیام کنند، قرآنی از جیب بیرون میآورد و به نمایندگان یادآوری میکند که باید به سوگندی که خورده اند پایبند، و به کشور و قانون اساسی وفادار باشند… او با صدای بلند فریاد زد اگر هدف آن است که رضاخان به یک شاه دیکتاتور بدل شود اگر سرم را ببرند و اندامهای بدنم را قطعه قطعه جدا سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد.»
با منزوی شدن مصدق در عرصه سیاسی و اجرایی او به کار نویسندگی و پارهای فعالیتهای فرهنگی پرداخت. شش مقاله درباره حقوق و مالیه عمومی نوشت. کتابی نوشت تحت عنوان «اصول و قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارج ایران» که در آن از این دستاورد پارلمانتاریستی در اروپا که تمام هزینهها و دخل و خرج کشور زیرنظر و با تصویب مجلس خرج میشود دفاع کرد. در مقاله بلند «انتخابات در اروپا و ایران» پیشنهادهایی برای اصلاح سیستم انتخاباتی کشور ارائه کرد.
یرواند آبراهامیان در تاریخ ایران مدرن مینویسد: «اگر چه مصدق غالبا به عنوان فردی انگلوفوب -انگلیس هراس- توصیف شده است، اما عملا -همانطور که در نوشتهها و مقالاتش میبینیم- طرفدار پر و پا قرص دولت پارلمانتاریستی و لیبرال بریتانیای سده نوزدهم بودو حامیان او نیز از طبقات متوسط جامعه بودند.»
رضا شاه پس از استقرار سلطنت و برگزیدن مستوفی الممالک از نخست وزیر درخواست کرد پست وزارت خارجه را به مصدق بدهد. اما مصدق این پست را نپذیرفت و علیه مستوفی الممالک نیز در مجلس سخنرانی کرد. علاوه بر آن رضا شاه برای آوردن مصدق در حلقه هوادارانش به او ریاست دیوان عالی کشور و رییس قوه قضاییه را هم پیشنهاد کرد که مصدق هیچ کدام را نپذیرفت. پس از آن مصدق در حدود سالهای ۱۳۰۶ تا عزل رضاشاه در ۱۳۲۰ از صحنه سیاست و اجتماع کناره گرفت.
در سال ۱۳۱۹ ماموران رضاشاه به خانه مصدق در احمدآباد ریختند و به بهانه جستوجوی مدارک او را بازداشت کرده و او را بدون هیچ اتهام و مدرکی به زندان بیرجند منتقل کردند. مصدق در زندان حال بسیار وخیمی داشت و بارها دچار خونریزی دهان و معده شد. دو بار سعی کرد با خودکشی کند و یک بار دست به اعتصاب غذا زد.
ارنست پرون زمان اعتصاب غذا به نزد مصدق آمد و او را راضی کرد که در ازای خاتمه اعتصاب غذا به خانه اش در احمد آباد بازگردد و در حصر خانگی زندگی کند. با عزل رضا شاه در شهریورماه ۱۳۲۰ محدودیتهای اعمال شده بر مصدق برداشته شد و دو سال بعد در سال ۱۳۲۲ به عالم سیاست بازگشت.
مصدق دوسال پس از سقوط رضا شاه به عالم سیاست بازگشت و در انتخابات دوره ۱۴ مجلس به نمایندگی از مردم تهران به مجلس وارد شد؛ و عجیبتر از همه اینکه پس از سالها دوری از سیاست او نفر اول تهران در انتخابات مجلس بود.
مهمترین اقدام مصدق در مجلس چهاردهم مخالف با درخواست شوروی مبنی بر واگذاری امتیاز نفت شمال به آن کشور بود. اقدامی که باعث شد بعدها به یکی از علل مخالفت و دشمنی حزب توده با جبهه ملی تبدیل شود.
غائله آذربایجان در سالهای آخر عمر مجلس چهاردهم اتفاق افتاد و احمد قوام السلطنه که با خواباندن غائله قدرت زیادی پیدا کرده بود به صورت بیسابقهای در انتخابات مجلس پانزدهم دخالت و تقلب کرد و مانع ورود مصدق به مجلس شد. مصدق نیز پس ازمدتی مبارزه و نوشتن علیه قوام و تقلب در انتخابات نومیدانه تهران را به قصد احمدآباد ترک کرد.
چند سال بعد، اما شرایط سیاسی کشور برای فعالیت دکتر مصدق مهیا شد. حزب توده در پی ترور نافرجام شاه غیرقانونی اعلام شد دولت قوام سقوط کرد. در این شرایط بود که دکتر مصدق و نزدیکانش جبهه ملی ایران را برای ادامه مبارزات دموکراتیک و ضد استعماری تاسیس کردند. دو روزنامه باختر امروز به سردبیری دکتر فاطمی و شاهد به سردبیری دکتر مظفر بقایی در همان سال از طرف جبهه ملی تاسیس شدند. مصدق و طرفدارانش توانستند با وجود تمام تقلبها به انتخابات شانزدهم مجلس وارد شوند.