عمومی

استاد فرشچیان؛ میراث‌بر تاریخ عظیم هنر

از جایگاه والای ایشان در عرصه هنر و تاریخ هنر ایران به ویژه در عرصه نقاشی سپاسگزار و سپاسگزارم. همچنین خوشحالم که انجمن این فرصت را پیدا کرد تا کتابی به نام او منتشر کند. قالب این مراسم با استفاده از سخنرانان معروف. معرفی برخی از خصوصیات شخصیتی و هنری خود به ایرانیان.

در مجالس و جشن های دیگری که برای استاد در نقاط مختلف کشور برگزار می شد شرکت کردم و نکاتی را در مورد ایشان بیان کردم. بخصوص در مجلسی که پارسال به همین مناسبت در اصفهان برگزار شد. بیش از 15 سال است که از سعادت دیدار با استاد لذت برده ام. از سال 1384 که به عضویت گروه هنرهای سنتی فرهنگستان هنر درآمدم، ایشان به همراه استاد امیرکانی، پروفسور ملگان و دیگر بزرگان در این گروه حضور داشتند. همچنین افتخار همکاری با ایشان و حضور در هیئت مسئول طراحی هنری حرم از سال 1365 تا 1368 را دارم. به خصوص در طراحی ای که در حرم حضرت سعید الشهدا (ع) انجام داد و با ایشان صحبت کرد. سپس با تهران در مورد بحث استقرار استاد در دانشگاه فالسیتین صحبت کردیم. این پیشنهاد یک استاد به کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی است و من مشاور آن دانشگاه هستم.

در این مراسم به نکاتی اشاره می کنم.

نکته اول اشاره ای به عنوان «نقش حکیم». لیاقتشون رو داره این شماره داستان دارد. من به جلسه ای در وزارت علوم دعوت شدم و در اواسط دهه 90 در دفتر وزیر وقت فرهادی حضور داشتم. یکی از دانشگاه های تهران این بود که همایش بزرگداشتی برای استاد فرشچیان برگزار کند و دکترای افتخاری به او اعطا شود. من به عنوان عضوی از هیئت مدیره ای که چنین مدرک هایی را به افراد مشهور اعطا می کند، در جلسه شرکت کردم. این نشست با حضور وزیر برگزار شد و مقامات ارشدی همچون دکتر رضا دوالی نیز در این نشست حضور داشتند.

او هم مانند من در کمیته ای بود که داوطلبان دکترای افتخاری را بررسی و تایید می کرد. مشکل اصلی اعطای دکترای افتخاری به حضرت استاد بود و عده ای در مجلس از آن استقبال کردند، اما من مخالفت کردم و گفتم که مقام حضرت استاد بسیار فراتر از شالیزار دکتری ایشان است. ما این عنوان را داریم و به همه کسانی که برای ارتقای واقعی این عنوان در دانشگاه های کشور تلاش می کنند، احترام مطلق قائل هستیم. یکی از مربیان دانشگاه توضیح داد که او را فقط برای گرفتن مدرک دکترا دکتر می نامد، اما بالغ شدن حدود 10 تا 15 سال طول می کشد. سپس از عبارت استاد یا دانشیار استفاده کنید. .. یعنی فاصله دکتر و استاد در حوزه مدرک علمی دانشگاه کاملا مشخص است، مدرک به عنوان مقام استاد تعریف شده است، استاد فرشچیان به اوج نقاشی رسیده است و استاد نیست. برای او کافی است. بنابراین به جای انجام چنین کاری، به جای آن به دنبال آن می گردیم و عنوانی را در تاریخ سنت و معنای فرهنگ ایرانی و اسلامی می یابیم که با عظمت اخلاقی و هنری پاپ مطابقت دارد، من معتقد بودم که باید باشد.

این پیشنهاد مورد استقبال قرار گرفت و جلسه با همین موضوع به پایان رسید. بر من بود که این عنوان را پیدا کنم تا بتوانم به جای دکترای افتخاری، عنوان ایران و فرهنگ اسلامی را که به حضرت استاد داده شده است، بیابم. من در تجمع مثال زدم. در حکمی که شاه طهماسب به بهزاد داد، او را کلانتری، بزرگ می خواند. در آن زمان هیچکس در زمینه نقش و تصویر و نقاشی به او نمی رسید و او رئیس یک نقاش سلطنتی شد… بی شک در این خلاقیت ها او را «دانای نقش» بنامیم. بر نقش، نقاشی و نقاشی او مقدم است. استاد امیرکانی را مثل یک مجلس دیگر «حکیم کورت» خطاب کردم.

نکته 2 استفاده از این کلمه و این عنوان برای تقدس ایشان و استاد امیرکانی معمولاً صوری و ظاهری است که در حال حاضر در این گونه آیین ها و نهرها انجام می شود، این گونه اغراق ها و آیا از ستایش می آید یا از تاریخ و فرهنگ ما ایرانیان؟ استفاده از این عنوان را برای استاد فرشچیان مستند به تاریخ فرهنگ و معنا می‌دانم و به اختصار بحث خود را درباره این ادعا ارائه می‌کنم. در تاریخ ایران و اسلام ما قبل از هر چیز معنا جریان می یابد، سپس هنر و ادبیات بیان زیباشناختی و زیبایی شناسانه این معناست. از این جهت، از این جهت، رابطه تنگاتنگی میان هنر و ادبیات پدید می آید، هنر و ادبیات پدید می آید و چون مظهر معنا و فرهنگ آن است، ناگزیر حقیقت برای پیامبر به معنای آن و روح فرهنگ است. شما همچنین می توانید این معنا را در زمینه های هنری و زیبایی شناسی ادبی که در داخل هستند درک کنید، ارتباط برقرار کنید، جریان دهید و استفاده کنید. این نکته بسیار مهمی است. بنابراین در حوزه فرهنگ خودمان نمی توانیم معنا، فرهنگ، حکمت و هنر را تشخیص دهیم.

طریقه قلندر نصف جو نخرد

قبایل اطلس افرادی هستند که فاقد هنر هستند

نکته کلیدی و مدعای طولانی من این است: حقیقتی که در فرهنگ ما وجود دارد، حکمت و حکمت ایرانیان، در قلمرو ابزارهایی که مظاهر این حقیقت هستند، همان مشکل را دارد. هنر و ادبیات فقط زبانهای متقابل بیان معنا نیستند. آن ها خود گوهر معنا هستند و لذا اهل معنا و معنا برای کسانی که قلمروشان حامل و مظهر این معانی در قلمرو جمال است اعم از حکیمان و حکیمان و فرهنگیان و دانشمندان و ادیبان.صفات و شاعران به کار رفته است. برای. و هنرمندان نیز به کار گرفته می شوند. برای اثبات این دلالت می خواهم به چند نکته مهم در این زمینه اشاره کنم. زمانی که در دوره دکتری خود با تلفظ هنر اوستا، «هونال» از «گاساس» معتبرترین قسمت اوستا مواجه شدم. و یک مرجع مطلق برای زرتشتیان، دو شعر از کلاه 43 و 50 را به عنوان نمونه های خودم در تعریف عمیق و عظیم ایرانیان از هنر ارائه می کنم. یکی پاراگراف 5 هات 43 و دیگری بند 8 گاتاس هات 50.
اصل داستان آنقدر مفصل و طولانی است که در مقاله ای مفصل با عنوان «مفهوم هنر واژه در متون اوستایی و خط پهلوی» توضیح دادم. کلاس های 6-7 فقط در مورد این موضوع بحث می کنند. اما از نظر هنر و معنا همان آیه 8 از هات 50 در گاتا است. در سپیده دم ظهور معنا در این تمدن و فرهنگ، همت من مزدا رود آغوش برافراشت و در اردیبهشت، هنر نیکو، هنر از صفات هومانه یا برمن است. یکی در شعر اول کلاه 43 صفت اهورامزدا است. در اندیشه فرشته‌ای شیخ اشراق، وهومانه بعد از نورالانوار رتبه اول را دارد و من مقاله مفصلی با عنوان «بهمن» درباره جایگاه بهمن در جهان‌بینی زرتشتی و اشراقی دارم و مطالعه کردم.

این مقاله در تاریخ فلسفه منتشر شده است. در جهان بینی سنتی و کهن ما، همه خدایان معرف مفاهیم و معانی، حکمت «بهمن» هستند. این همان بهمن یا بهمن در تلفظ فارسی دری است. در نگاه ایران، بهمن خدای خرد است، خدای خرد است، اوست که راه را به زرتشت نشان می دهد، سلوش جان اوست، جبرئیل جان اوست و به زرتشت معنا می دهد. بسیار واضح است به قول شما وقتی 50 را خواندم، هنر یک صفت بهمنی است. آیا هنر در سپیده دم معنای این تمدن، با خرد، خرد، تدبیر و تفکر اوستا رابطه ای شگفت، وسیع و صمیمی پیدا می کند؟ پس آیا شما فردی پاک و عاقل و نجیب هستید؟ وقتی می گوید هنر بهمن یعنی بین هنر و خرد رابطه منحصر به فردی وجود دارد. به همین دلیل شاهنامه نمی تواند بین آنها تمایز قائل شود. هیچ تمایزی بین هنر و خرد وجود ندارد.

فردوسی گفت:

تو را شاد و سرحال دیدم

هنرمند و بیننده ذهن و قهرمان

در بسیاری از جاها هنر مترادف با خرد است، جایی که دارای بصیرت، بینش، روشنایی و پاکی ذهن است.

یا مثال:

از آن زمان او این را به کشیش ها گفته است

پر از هنر خانگی

بحث های زیادی می تواند وجود داشته باشد، اما این فرصت کوتاه جای بیان آن بحث های زیاد نیست. با این حال، بحث های زیادی در مورد رابطه هنر و خرد در فرهنگ ما وجود دارد. بنابراین تأکید می کنم که عناوین منحصر به فرد خردمندان تمدن ما برای هنرمندان و شاعران آسان و آسان است. به شاعر خمسه نگویید خردمندی که خمسه را در قلمرو شعر سروده است، اما چرا او را دانا می نامیم؟ فردوسی شاعر شاهنامه؟ چرا عاقلانه صداش میکنی؟ متاثر از همان فرهنگی است که اوستا در فرهنگ ما القا کرد – در 50 داغ – بین هنر و حکمت، در قالب کلام شاعرانه و در شعر ارتباط وجود داشت، بازتاب زیبایی شناختی آن در قالب تصویر نقش دارد. و نقاشی حالا مقام استاد فارسیان را پیدا کردید؟ !! بر اساس تاریخ می گویم فرشچیان آدم باهوشی است. در قلمرو چنین فرهنگی، ورود و شناخت او به این عرصه بدون بهره مندی از معنا و حکمت آن غیر ممکن بود.

ما ایرانی ها هنر و ادبیات خود را با معنایی غنی بیان می کنیم، نه در حالتی بی معنا. بنابراین فرمالیسم در تفکر ما جایی ندارد. هنر تصویری از معنا، اندیشه، فرهنگ و حقیقت است و نمی تواند کسی را که با این معنا آشنا نباشد تشویق کند. پس اگر حکیم اولاً و ذاتاً حکیم و ثانیاً شاعر باشد، حکیم اؤرگاسم فردوسی اولاً حکیم است و ثانیاً شاعر است و در مواردی شعر او برخاسته از حکمت او بوده و نگفته است که تصویر بوده است. از فرهنگ والای، غنی و والای آن که هنر و ادبیات را زبان و بیان کرد، اما به خود معنا بخشید، همان جایگاه و افتخار را بخشید.

نکته 3 به عبارت دیگر، اگر بخواهید به کار استاد فارسیان در حوزه فرم نگاه کنید، به این معنا که هنرمند، جهان یا حوزه هنری فرم امروز را درک می کند، آن چیست، نه جوهر یا شکل ارسطویی؟ دارای ترکیبی شگفت انگیز از رنگ و نور به معنای و ظاهر و بیانی متمایز که جلوه ای از نور در زمینه رنگ است. این در کار او فوق العاده است. این میراث از تاریخ تا اوست، از آنچه ایرانیان از آلتانمانی آفریدند و قبلاً در زمینه ترکیب نور و رنگ که در مکاتب مختلف هنری شکل گرفته در طول تاریخ، تاریخ را در خود جای داده است. این تمدن؛ از مدرسه هرات تا مدرسه قزوین، مدرسه شیراز، مدرسه اصفهان، به مدرسه کجار می رسد. در چنین مناطقی، رنگ اساساً به نور مربوط می شود.

من در مورد الیکت الحمره شیخ محمد کریم خان کرمانی در مجلس صحبت می کردم. مراسمی بود در جوار حضرت سیدالشهدا (ع) و تاسوعا و عاشورا. بنابراین در بحث اول با شیخ محمد کریم خان درباره ترکیب رنگ و نور صحبت کردم. این البته از تاریخچه نسبت رنگ به نور ناشی می شود. سخن ایشان این بود که: «رنگ وجه تابش نور است، نور صورت رنگ لطیفی است، خداوند آن را جمع نمی‌کند که گویی بر خلاف باطن است: او اول است و به نظر می رسد داخلی … “نظر Ala Aldaura سمنان در مورد رنگ را خواهید دید …. .. این جمله بسیار طولانی و اساسی نجم الدین کبری: «از این پس حقیقت مینوی با رنگ نمایان می شود…» در قرن پنجم، ششم و هفتم میلادی افرادی هستند که رنگ را به قلمرو تعالی می آورند. سپس دنیای مادی؛ چرا هنرمندان این سرزمین از این معانی در نقاشی های خود استفاده نمی کنند؟ !! به خصوص اگر موضوع این نقاشی ها یک دین باشد، دنیای رنگارنگ عظیمی که پیامبر صحبت می کند. بعد حماسی در مرز بین نست و پادشاهی و جریان اسرارآمیز مانند شیخ صنعان … چرا هنرمندان این منطقه زمانی که موضوع بیان مشکلات ماورایی است از رنگ و معنای منحصر به فرد استفاده می کنند. آیا در 700 یا 800 سال گذشته کار خواهد کرد؟ ایجاد نکرد.

استاد فالسیان معنایی از تاریخ دارد و می تواند این تاریخ را به زبان و بیان روز بیان کند و هرکسی در دنیا کار او را می بیند و این زیبایی را می بیند و از بین می رود شکوه تبدیل به جلال می شود.

* رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

دکمه بازگشت به بالا