از عکاس مجله خانواده تا عضو کانون نویسندگان

خانواده | نویسندگان

از عکاس تسنیم تا عضو کانون نویسندگان

اسدالله امرایی مترجم نام آشنای کشورمان در پیج اینستاگرامش عکس خبرنگار مجله خانواده را منتشر کرد و شرح واقعه را نوشت. زیر پستش کامنت نوشتم که درود بر شرفت که مثل اغلب ما ایرانی ها سیاست زده نیستی و ایرانی همیشه برایت ایرانی است و از این حیث میان خبرنگار مجله خانواده و عضو کانون نویسندگان تفاوتی قائل نمی شوی. دلم به اندازه کافی خنک نشد و همین کامنت را استوری کردم. چشمتان روز بد نبیند. خیلی از عزیزان حرمتم را نگاه داشتند و فحشی نثارم نکردند اما بعضی ها که با این بنده کم ترین احساس صمیمیت بیشتری می کردند برایم نوشتند که چرا باید به حال سلاخان دل بسوزانم؟ حقیقتا حالم بد شد. این دوستان مواضع مرا می دانند و حتی گاهی بعضی از آن ها بارها به من از سر آنلاین و فتوت هشدار داده اند که در مواجه با تندروها کمی جانب احتیاط را رعایت کنم و مراقب زبان سُرخم باشم اما حالا صراحتا مرا به جانبداری از سلاخان متهم می کردند. به آن ها توضیح دادم که من همیشه علیه دوقطبی سازی موضع داشته ام و هنوز هم دارم و علیرغم مواضع انتقادی رادیکالی که به همکاران موسوم به انقلابی دارم نمی توانم آن ها را سلاخ بدانم. دست کم عکاس یک خبرگزاری را که تا به امروز اسمش را هم نمی دانستم اصلا نمی توانم در شمار سلاخان بدانم. خلاصه جای شما خالی. یک روز تمام وقت صرف کردن بر سر دفاع از عکاس خبرگزاری مجله خانواده گذشت. حالا هم قصد ندارم سر این دوستان منتی بگذارم اما دوست دارم به همین بهانه چند کلمه ای با آن ها گپ بزنم، هرچند ممکن است آن ها اختلاط با هم چو منی را خیلی خوش نداشته باشند.

عزیزان من! نمی دانم اگر خدای ناکرده چنین واقعه ای برای یکی از همکاران ما رخ داده بود شما چه می کردید؟ من و اسدِ امرایی و امثال ما لحظه ای در دفاع از همکار شما به خودمان تردیدی راه ندادیم. هر دولت یا گروهک دیگری هم این کار را می کرد برایمان مهم نبود. چین و روسیه و آمریکا و سوریه و افغانستان و لبنان و اوکراین و همه و همه در چنین مواردی برای ما حکم بیگانه را دارند و باید خیلی محترمانه توضیح بدهند چرا چنین غلطی کرده اند. عکاس مجله خانواده و مجله خانواده هم در چنین مواردی هیچ فرقی با هم ندارند. گفتم که نمی دانم اگر این اتفاق برای ما می افتاد شما چه می کردید اما در موارد مشابه دیده ام که از توقیف و تعطیلی و به دردسر افتادن همکاران فرهنگی مان بعضی از دوستان چه قدر ذوق و شوق کرده اند. یک بار هم نوشتم که خلاف ممکن است از هر ناشر و فیلمساز و موسسه و روزنامه ای سر بزند. نقد و مخالفت را می فهمم اما شوق و شادمانی برای تعطیلی و توقیف و بیکار شدن هم وطنانمان را هیچ رقمه نمی فهمم. گاهی دیده ام برخی از همکارانمان چنان از به درد سر افتادن همکاران مخالف و یا رقیب سر ذوق می آیند که خوف برم می دارد. یعنی آدمیزاد می تواند تا این اندازه کین توز باشد؟ آن هم نسبت به همکار و هموطنش؟ آن هم در این روزگار عسرت؟

خوشحال شدن از گرفتار شدن یک عکاس ممکن است اتفاق چندان مهمی به نظر نرسد اما در نظر من که همه چیز را یک نشانه می دانم اتفاق وحشتناکی است. من وقتی می بینم عده ای از دوستان و همکارانم مرا شماتت می کنند که چرا از عکاس مجله خانواده دفاع می کنی ترس برم می دارد. کمی فکر کنیم و ببینیم هر کدام ما در شکل گرفتن چنین فضایی چه قدر مقصر بوده ایم. من در چنین مواردی فردای نیامده را می بینم و وحشت می کنم از برادر کشی و خواهر آزاری و پدر و مادر به فنا دادن. شما می توانید امیدوار باشید چنین روزهایی از راه نرسد. من هم امیدوارم اما جهان با امیدواری من و شما پیش نمی رود. نمی توانیم تخم کین و تفرقه و نفرت و ترس بکاریم و زیبایی و مهربانی و شادمانی درو کنیم.

امیدوارم این حرف ها را با گوش سیاست نشنوید و بدانید در دفاع از یک هم وطن نه منتی هست و نه افتخاری. وظیفه است و هرکه از وظیفه خود تخطی کند باید شرمسار باشد. و باز امیدوارم وضعیت کسانی را که شما را دوست نمی دارند و آرزو می کنند سر به تنتان نباشد درک کنید. ما چاره ای جز درک وضعیت یکدیگر نداریم. حتی اگر به قول برخی از دوستان یک طرف این ماجرا سلاخان باشند و یک طرف دیگر قربانیان. آن هایی که حتی عکاس یک خبرگزاری را سلاخ می دانند عصبانی اند. به آن ها حق بدهید عصبانی باشند و اگر این کار برایتان خیلی دشوار است سعی کنید بفهمید چرا عصبانی اند. شاید بتوانید آن ها را متقاعد کنید. شاید اگر شما کمی مهربان تر بودید و حداقل در مقابل برخی گرفتاری هایی که در این سال ها برای همکاران غیر همفکرتان به وجود آمده موضعی منصفانه تر می گرفتید کار به این جاها نمی کشید.

بهتر از هر کس دیگری می دانم اندکی عقل کافی بود تا این چیزها را نمی نوشتم. فضای جامعه رادیکال تر از این حرف هاست. اگر کمی گوش هایمان را تیز کنیم صدای تیز کردن کاردها را از همه طرف می شنویم. کاردهایی که برخلاف آرزوی شاعر برای قسمت کردن نان بیرون نمی آیند برای تکه تکه کردن گوشت و پوست مردم این سرزمین بیرون می آیند. برای شرحه شرحه کردن ایران.

توضیح ضروری: تا این لحظه طالبان هیچ توضیحی درباره علت دستگیری عکاس ایرانی نداده. خبرگزاری مجله خانواده هم چیزی به خبر دستگیری نیفزوده. در مقام قضاوت نیستیم اما حتی اگر خطایی در این میان صورت گرفته باشد این شکل از برخورد یعنی دستگیری بدون هیچ توضیحی از سوی هرکسی صورت گرفته باشد محکوم و مردود است.

۵۷۵۷

دکمه بازگشت به بالا